حقوق سومش رو از کارش گرفت و یه نگاه به موجودی حسابش انداخت. با ذوق خندید و گفت:"همینه! بکهیونی تو فوق العاده موفقی."
با زنگ خوردن گوشیش، گوشی رو از توی جیبش برداشت و با دیدن شماره ناشناس، جوابش رو داد:"بفرمایید!"
زنی پشت خط بود و با ذوق گفت:"شما عکاس بیون بکهیون هستید درسته؟"
بکهیون بادی به غبغبش انداخت و گفت:"بله، خودم هستم."
زن با ذوق خندید و گفت:"خیلی سختی کشیدم شماره تون رو پیدا کردم. میخواستم ببینم برای امروز فرصت دارید یه عکسبرداری داشته باشید؟"
-:"عکسبرداری از چی؟"
-:"من و دوست پسرم. ما خیلی دوست داریم یه سری عکسها بگیریم و خب، دوست پسر من به شدت حساسه که یه موقع عکاس رو من کراش نزنه و از طرفی من هم حساسم که یه عکاس دختر بیاریم و بخواد اوپا رو از من جدا کنه. خودت توی رابطه ای و میدونی دیگه؟"
بکهیون فکری کرد و گفت:"درسته. متوجهم."
-:"خب میتونی امروز از ما عکس بگیری؟ پولش برامون مهم نیست. ما روی 1000 دلار حساب کردیم چون میخوایم عکسهای خاص بگیریم، منظورم رو که میفهمی!"
بکهیون نیشخندی زد و گفت:"قیمت این مدل عکسبرداری ها بالاست. 2000 تا میگیرم ولی قبلش باید با ددیم صحبت کنم. اون روی محلهایی که من عکسبردای میکنم خیلی حساسه!"
-:"مشکلی نیست 2000 تا، ولی فقط برای امروز."
-:"باشه. من با ددیم حرف میزنم و اگر قبول کرد، باهات تماس میگیرم. شماره خودته دیگه!"
-:"آره. اسمم یونگجیه!"
-:"باشه. بهت زنگ میزنم یونگجی."
و قطع کرد. سریع شماره چانیول رو گرفت و وقتی صداش رو شنید گفت:"ددددییییییی..."
چانیول خندید و گفت:"چی میخوای بکهیون؟"
بکهیون خندید و گفت:"میدونی، یه نفر الان زنگ زد برای عکسبرداری برم پیشش و عکسبرداریش از نوع خاک بر سریه و قراره بهم 2000 تا بده و تو خوب میدونی من چه استعدادی تو عکس گرفتن دارم."
-:"خب؟"
-:"خب هیچی، زنگ زدم ازت اجازه بگیرم."
چانیول سکوت کرد و گفت:"نمیخوام مانعت بشم ولی خب، یکم مشکوکه ... در واقع من حس میکنم مشکوکه. پس نمیتونم اجازه بدم تنها بری. سهون اگر باهات اومد، میتونی بری و اگر نتونست، نمیتونی بری."
بکهیون مکثی کرد و بعد گفت:"باشه. پس اگر سهون بیاد باهاش میرم و اگر نیاد، قضیه کنسله. به هر حال تنها پروژه ای نیست که بهم زنگ زدن. تازه امروز سومین دستمزدم رو هم گرفتم و میدونی چیه ددی، برات سورپرایز دارم."
چانیول خندید و گفت:"از سورپرایزات میترسم."
-:"چرا؟"
-:"چون قابلیت دیوونه کردن من رو داری و خوب این رو میدونی."
YOU ARE READING
BonBon
Fanfiction#bonbon Couple: ChanBaek Genre: Fluff, Romance, Daily life, Daddy kink, NC +18 Story detail: از نظر همه، بیون بکهیون به پسر شیطون، تخس، آزاردهنده، نویزی و حساس بود. کسی که عاشق عکاسی و عکسهاش بود و فقط کافی بود کسی به هنرش اعتراض کنه که قلبش بشکن...