Part 12

626 150 383
                                    

داشت سمت خروجی بیمارستان میرفت که با صدا شدن اسمش، سمت صدا برگشت:"پارک چانیول!"

کیونگسو سمتش میومد. چانیول سوالی گفت:"چیزی شده؟"

-:"جدیدا کم پیدا شدی!"

چانیول خندید و آروم گفت:"بیبیم ازت خوشش نمیاد و گفته بهت نزدیک نشم."

کیونگسو با لحن تمسخرآمیزی گفت:"اوه. چه ددی خوب و حرف گوش کنی!"

چانیول با خنده پشت موهاش رو خاروند و گفت:"بکهیون خیلی خوشمزه است."

کیونگسو با حالت چندشی گفت:"ولی فکر کنم اون از خوردن تو بیشتر بهش خوش میگذره."

چانیول سوالی نگاهش کرد و کیونگسو گفت:"ولش کن. با توجه به اینکه جدیدا خیلی تو فضایی و حواست نیست، خواستم یادآوری کنم بهت که امروز جلسه مهمی تو بیمارستان هست و باید حضور داشته باشی."

چانیول ناباور پلک زد و گفت:"لعنت بهش، یادم رفته بود!"

و به پیشونیش کوبید. کیونگسو حق به جانب گفت:"میدونم. برای همین اومدم بهت گفتم ددی پسر کون هلویی."

و جمله آخر رو با حالت مشمئز شده ای گفت. چانیول خندید و گفت:"تو از کجا میدونی؟"

-:"خودش گفت که من هرچقدر جذاب باشم، چون کون هلویی نیستم مثل اون، نمیتونم تو رو تور کنم. اون بچه خنگ فکر میکنه من دنبال تور کردن تو ام."

و صورتش رو جمع کرد. چانیول خندید و گفت:"کیوت نیست؟"

کیونگسو با حالت چندشی گفت:"چانیول، به نظرم عقل از سرت رفته."

چانیول تا خواست چیزی بگه، صدای پیام گوشیش رو شنید. سریع گوشیش رو نگاه کرد و با دیدن پیام بکهیون، سریع گوشیش رو باز کرد. بیبیش حتما از دست اون پیر خرفت اذیت شده بود که بهش پیام داده بود. با خوندن متن پیام، حس کرد کل وجودش خشک شده:" دلم میخواد بهت همین الان بدم."

کیونگسو سرش رو خم کرد و پیام چانیول رو خوند و پوزخند زد و گفت:"متاسفم ددی، ولی نمیتونی امروز بیبیت رو بکنی. جلسه داریم."

چانیول با اخم نگاهش کرد و گفت:"فعلا باید برم دنبالش و بهش توضیح بدم که جلسه داریم."

کیونگسو با پوزخند بهش خیره شد و گفت:"بیبیت نخورتت ددی!"

چانیول با به یادآوردن بکهیون، لبخندی زد و گفت:"اون خیلی خوشمزه است."

کیونگسو قیافه ش رو جمع کرد و گفت:"گمشو برو دنبالش. حالم رو بهم زدی."

و با یه نگاه «این آدم خیلی چندشه» بهش، پشتش رو بهش کرد و رفت. چانیول مجددا پیام بکهیون رو خوند و براش نوشت:"منم دلم میخواد همین الان بکنمت."

و نفس عمیق کشید تا مانع از جریان خون به یه قسمت خاصی بشه. پیامش سین خورد و جواب اومد:"دیر جواب دادی. من همون موقع میخواستم بهت بدم. جریمه ددی های بد اینه که بهشون ندی و بذاری از درد به خودشون بپیچن."

BonBonWhere stories live. Discover now