ساغری خوشگلم
دوست قشنگمتولدت مباااارررکککک
خیلیییی خوشحالم باهام آشنا شدی و دوستم شدی
کلی بوس برات 😍😍🍒🍓🍒🍓🍒🍓🍒🍓🍒🍓🍒🍓
وارد مغازه شد و گوشیش زنگ خورد. سریع از توی جیبش برداشت و نگاهش کرد. بکهیونش بود. سریع جواب داد:"بله بکهیونم؟"
بکهیون سکوتی کرد و بعد خفه گفت:"بهت گفتم باهام اینطوری نکن. آخرش میمیرم بی بکهیون میشی."
چانیول لبخندی زد و گفت:"خب چکار کنم؟"
-:"نمیدونم. هرکاری میکنی من همینطوری میشم."
چانیول خندید و بکهیون با شنیدن صدای موسیقی گفت:"کجایی چانیول؟"
-:"اومدم پاساژ! میخوام برات یه سری وسایل بخرم که تو خونه م بذارم هر وقت خواستی بیای بخونی و فیلم بگیری!"
بکهیون با ذوق گفت:"واقعا؟ یعنی برام تجهیزات میخری؟ واو! باورم نمیشه. چیا میخری؟"
-:"هر چیزی که میخوای بگو بخرم."
بکهیون فکری کرد و گفت:"سورپرایزم کن."
-:"باشه."
مکثی کرد و تا خواست چیزی بگه، بکهیون گفت:"میشه برام یه ... میکروفون کارائوکه بگیری؟ هلوییش."
چانیول خندید و گفت:"باشه. میگیرم."
-:"جنس خوبش رو بگیریا!"
-:"بهترینش رو میگیرم."
-:"خوبه. بعد نذاری تو اتاقما... بذارش تو پذیرایی."
چانیول خندید و گفت:"تو هنوز اتاقت رو انتخاب نکردی."
-:"اونی که برج نامسان رو میبینه."
-:"ولی اون اتاق خواب منه."
-:"و تو میتونی اتاق خوابت رو جا به جا کنی."
چانیول خندید و گفت:"باشه. اتاق خواب رو کجا ببرم؟"
بکهیون یه صدایی از خودش درآورد و گفت:"اونم میخوام رو به رو برج نامسان باشه، اون طوری وقتی که داریم معا ... اهم .... ددی، بهتر نیست که خونه ات رو عوض کنی؟"
چانیول نیشخندی زد و گفت:"خونه دیگه ای هست که دلت بخواد بریم؟"
-:"دلم بخواد، عوضش میکنی؟"
-:"آره."
-:"واو... چیز شدم ... اهم... چیز ... ولش کن. نه... بذار بیام خونه ات اتاقا رو مجددا چک کنم."
چانیول خندید و گفت:"خب، کی میای؟"
-:"فردا تا شب کلاس دارم. پس فردا خوبه؟"
-:"پس فردا من تا 7-8 بیمارستانم. میتونی بعدش بیای؟"
-:"نه. مامانم شب نباید تنها بمونه."
YOU ARE READING
BonBon
Fanfiction#bonbon Couple: ChanBaek Genre: Fluff, Romance, Daily life, Daddy kink, NC +18 Story detail: از نظر همه، بیون بکهیون به پسر شیطون، تخس، آزاردهنده، نویزی و حساس بود. کسی که عاشق عکاسی و عکسهاش بود و فقط کافی بود کسی به هنرش اعتراض کنه که قلبش بشکن...