DADDY JEON|KOOKV

هوانگ سه پا

صدای دلنشین زنگ تفریح به صدا در اومدو انتظار ها به سر رسید
تمامی افراد به جز برادر کیم و یارانش کلاس را ترک کردن

کیم تهیونگ ملقب به کیم جومونگ دهنش رو برای تلاوت کردن کصشعر باز کرد

« برادران پارک, مین , جانگ دوتا کیم بیاین اینجا یک خبر خوب دارم »

برادران مثل گله بوفالو که انگار بهشون حمله شده به سمت تهیونگ دویدنو ریا
نباشه که تو راه دو سه تا میزو صندلی رو هم انداختن

و حالا این صدای نعره گوش خراش معلم هان بود که بکارت گوشاشونو پاره کرده بود

هان:« چه خبرتونه یابو ها؟ مثل گله گوسفند سرتونو میندازین پایین میدویین»

معلم هان ملقب به لب شتری بعد از تلاوت کردن سخن خود از یاران با وفای کیم که مانند بز شاخ دار امریکایی به او زل زده بودند چشم چرخاند
برگه های امتحانی برادران که لکه های ریدن در ان به جا مانده بود را زیر بغل گرفت و از کلاس درس خارج شد

پس از خارج شدن معلم هان
برادر کیم روبه یاران با وفای خود کرد
لبخند مکش مرگی زدو لب به کصشعر باز کرد

تهیونگ:« برادران اگر گفتین چه شده؟»

برادر کیم نامجون ملقب به پینوکیو نگاهی به چهار بزغاله کنارش انداختو منتظر ماند تا دهن های گشادشان را باز کنند

انتظار ها به سر رسید و برادر پارک ملقب به وراج دهن باز کرد

جیمین:« چه خبر شده برادر کیم؟»

تهیونگ پوزخندی زد که تا امتداد لاله گوشش دهن باز کرد

تهیونگ:« درمورد سفرمون میخواهم سخنی بگویم»
برای ادامه سخن دیر کرده بود چون یون سوک اعظم ملقب به مادر جاکش طی یک حرکت ناگهانی وارد کلاس شد

درحالی که ساندویچ هارو توی بغلش گرفته بود به سمت برادر کیم و یارانش رفتو چیز های با ارزش توی دستش را روی میز انداخت

مادر جاکش به جمع برادران پیوست و ساندویچ خود را که از همه بزرگتر بود برداشت

نگاه دیوثانه ای به برادر کیم انداخت و لب زد

یون سوک:« ادامه بده برادر..سخنت درباره سفر چیست؟»

برادر جین ملقب به پدر بزرگ تلاوت کرد

جین:«برادر کیم سعی میکند مادرش را برای رفتن به سفر راضی کند»

نگاهش را به برادر کیم که درحال کردن ساندویج در اندرون حلق خود بود داد

جین:« درست میگویم برادر؟»

برادر مین ملقب به سایلنت که تا به حال ساکت بود تصمیم گرفت به سکوتش ادامه دهد و به مکالمه شیش بزمجه دورش گوش بدهد
تصمیم برادر به شدت تصمیم خوبی بود و پشم های نویسنده را ریخت