دیت

165 17 14
                                    

مثل گاو به سمت دوستای دیوثش که داشتن دیدش میزدن دوید.

دروغ می‌گفت اگر می‌گفت الان پروانه تو کونش بال نمی زدن و تو دلش عروسی نبود

از یک طرف مثل خر استرس داشت که بابای جونگ کوک نفهمه خر رو به روش چه کصکشیه، البته که خود مرتیکه کصکشا رو درس میداد.
از یک طرف هم مثل گوساله ای که بلاخره سینه ننشو پیدا کرده خوشحال بود چون رویاهای کثیفش تبدیل به واقعیت شده بود و میتونست اعتراف کنه اگر میشد همونجا برای جونگ کوک گل میچید.

توی دلش هزارتا فحش به اون مرتیکه ی بیضه فیس داد چون اگر اون با دیک چروکش نمی پرید وسط الان اولین کیسشون ثبت میشد
و بله اینجاست که حضرت جانگ سوتین میفرماید:« کیرخر در شانس تو ای کص کلک»

مثل سگ اصحاب کف وارد خیمه یاران جومونگ شد و سیس الکسیس گرفت

تهیونگ:« نیازی به پاره کردنه کون نبود..جونگکوک زود وا داد»

اما با دیدن خالی بودن خیمه سگ سیاه افسردگی گاییدش و به این فکر کرد که این کصکشا کدوم گوری رفتن کون بدن؟

دستش رو لای موهاش فرو برد و سیس الکسیسش تبدیل شد به سیس جنگ زده های چوسان قدیم.

آهی از روی ما امیدی کشید، با اینکه آهش با آهی که موقع جیغ زدن میکشید هیچ فرقی نداشت.

از خیمه امام حسین بیرون رفت و دنبال یاران یزید میگشت تا باهام به سرزمین شمر حمله کنن و یوزارسیف را ببلعن، اما خبری از اونا بود.

و در این سوی داستان جیمین داخل دستشویی با مورچه ها درد و دل میکرد و یون سوک هم داخل اون یکی دستشویی به کارای بدش فکر میکرد.
یونگی روی سنگ توالت نشسته بود و داشت به این فکر میکرد که چی میشد اگر مخ جیمینو بزنه و مرز های برادری رو جابه جا کنه و برینه به هرچی رفاقته، که در دستشویی باز شد و هوسوک دیوث که تازگیا لقب « دیوثین» گرفته بود وارد دستشویی شد و با دیدن یونگی مثل خرس که انگشت شده، هردوشون داد زدن و یونگی با شلواری که پایین کشیده شده بود به جای هوسوک از دستشویی بیرون رفت

یونگی:« وادفاک کصکش بهت یاد ندادن در بزنی تازه داشتم ریلکس میکردم شتر مرغ»

صدای خنده های هوسوک از داخل دستشویی اومد که یونگی حدس میزد چیزی نمونده بود تا بر اثر خنده دچار خون‌ریزی مقعدی بشه

هوسوک:« هول کردی شاشت تیکه تیکه ریخته»

یونگی بدبخت که یک روز خوش به خاطر دیوث بازیای این شیش نفر نداشت نگاهش رو به کف دستشویی داد اما با ندیدن چیزی کونش بر اثر سوختگی قرمز شد

یونگی:« چی میگی تو؟..شاش اینجا نریخته»

جیمین که هنوز درگیر دردل با مورچه ها بود به عقب نگاه کرد و با دیدن پایین تنه لخت رفیق بدبختش پوزخندی از نوع پیرمرد هیز زد.
اروم و جوری که یونگی نفهمه جلو رفت و دستش مثل هواپیما به باسن یونگی خورد و باعث شد صدای خاک بر سری از برخورد دوتا پوست و ناله دردناک یونگی بدبخت توی فضای دستشویی بپیچه.

DADDY JEON|KOOKVWhere stories live. Discover now