سیاه پوست سه پا

154 13 16
                                    

نامجون:« برادران کیم پارک جانگ از هم بکشید بیرون غذا آوردم..چیزی نخوردین سگ شدین»

جیمین که دستش تا مچ رفته بودن تو کون تهیونگ با دیدن غذاها معدش صدای گوز داد
سریع از جاش بلند شد و یک گوشه مثل بچه های خوب نشست
یونگی نگاه چندشی به جیمین انداخت و رو به یون سوک کرد

« یک جوری نشسته انگار نه انگار تا همین چند ثانیه پیش درحال پاره کردن این دوتا بوده»

یون سوک درحالی که دست به کمر ایستاده بود هعی کش داری گفت و سرش رو تکون داد

جین:« اینجاها ویلا نداره؟..کونم سوخت اینجا»

تهیونگ درحالی که سرش رو گرفته بود از روی زمین بلند شد و طوری که انگار ابراهیم چشمشو با سنگ کور کرده توی جاش نشست

«ویلا داره..اما من می‌خوام ددی در دیدم باشه»

جیمین که درحال جا دادن غذا تو حلقش بود رو به تهیونگ کرد

« خاک تو سرت که انقد کصخلی.. ویلا بگیر بدبخت..بعد اگر تونستی مخشو بزنی جایی رو داشته باشی که بهش بدی»

تهیونگ نیم نگاهی به جیمین انداخت و شروع کرد به کردنه فکر

« راست میگیا..بعد اون موقع شما شیش تا کصخل میاین فیلم می‌گیرین پورنمو پخش میکنید..فکر کردید من نمیشناسم شماهارو کونیا؟»

جینو نامجون نگاهی رد و بدل کردن و شروع کردن به صدای خر دادن

نامجون:« ببین..اون که تو نبودی‌‌.‌.فتوشاپ بود..»

تهیونگ زبونش رو در آورد و صدای گوز داد

«اووو..چه جالب فکر میکردم خودم داشتم به اون مرده سیاه پوست سه پا میدادم یادم نبوده.. عکس صورت منو برداشتی گذاشتی اونجا که چی بشه کونی؟..بگی تهیونگ خرابه؟»

یونگی که همه چیز به پشمش بود یک گوشه نشسته بود و به مکالمه اونها گوش میداد
و خوب شد که تهیونگ نمیدونست همه چیز ایده خود یونگی بوده

جین:« خوب بود که..تا یک مدت تموم پسرای دانشگاه فکر میکردن خرابی میخواستن بکننت»

تهیونگ درحالی که از حرص داشت کونش میسوخت
بالشت رو از کنارش برداشت و به طرف جین پرت کرد

« تو خفه شو..همش زیر سر خود پفیوزته..بعد همه فکر می‌کردن یک عده خر از سر کون سوزی این کارو کردن..نگو کاره خود رفیقای مغز پشگلیمه»

هوسوک به شونه تهیونگ زد و بعد از کمی سکوت و کردن نگاه هایی به سبک فیلم کره ای صحبت کرد

« بیخودی اعصاب خودتو خورد نکن..کونت جوش میزنه..بعد ددی نمیاد بکنتت..بعد برای همیشه باکره میمونی.‌.چون با شناختی که از تو دارم این بشر سگ تایپته..پس خفه شو.‌‌.نفس عمیق بکش..کوفتتو بخور» 

DADDY JEON|KOOKVKde žijí příběhy. Začni objevovat