برادر مین که از ریده مانی پارک جاکش خبر دار شد محکم به پس کلش کوبید
«تو دو دقیقه نمیتونی جلو دهنتو بگیری شیرین عقل؟»
مامان یوها به سمت در رفتو ضربه محکمی به ته بوتی زد
برادر کیم را کنار زد و خود جلوی در ایستاد و فاز ملکه چین رو گرفت« به به سلام»
برادر مین لبخنده زورکی زدو سلام کرد
بعد هم باسنه مرغ مریضه کنارش رو نیشگون گرفت تا از حالت هیزی در بیادبرادر پارک که دست گذاشته شده بود روی خط قرمزش اخم بزرگی کردو اخی زیر لب گفت
که مامان یوها حس کرد برادر مین داره جیمین رو انگشت میکنهتهیونگ که از اون موقع داشت کونشو میمالوند کنار مادره دیوثش ایستادو دو برادر به شدت ضایع خود را زیر نظر گرفت
جیمین که به شدت پر رو بود ابرو بالا انداخت و لبخند زد
« دعوتمان نمیکنی که به داخل بیاییم برادر؟»تهیونگ سر تکون دادو با چشم هایش برای دو برادر خطو نشون کشید
که یعنی زر اضافی بزنید سوراخاتونو از اون چیزی که هست گشاد تر میکنم یا به عبارتی تبدیل به قار هرا میکنم« بله برادران..بفرمایید داخل»
برادران داخل شدنو تا ناموس خونه رو تاحت نظر گرفتن
برادران فاز جاسوس هارا برداشته بودند
باک هیون که از نظر عقلی هنوز یک بچه مشنگ بود با دیدن برادران از جا بلند شد و بلند گوزید« سلام بر یاران با وفای کیم جومونگ..به قلمرو کیم خش امدید..»
وقتی که متوجه نگاه های هیزانه برادر پارک روی دختر الدنگش شد زیر لب کصکشی گفت
« حال راهتان را کج کرده و به طویله کیم بروید»
تهیونگ که اسم از اتاقش در رفته بود صدای گراز داد
« اسمی از اتاقمان در رفته.. باشد که از دسته گل گل تر است..خاری است بر چشم حسودانی ماننده دختره یبست»
برادر مین میان بحث پرید
« برادران دعوا کافیست..به یاد داشته باشید که خداوند یبس کننده گان و اعصاب ندار هارا دوست ندارد»برادر پارک صدایی مانند صدای گوز از دهن خارج کرد
« پس خداوند از تو متنفر است»مامان یوها میان بحث چهار برادر پرید
« اهالی چوسان قدیم کصشعر بسه..»تهیونگ سر تکون دادو چشم غره ای به پدره عزیزش رفت
در اتاقه طویله مانندش رو که از نظر خودش خیلی تمیز بود بود باز کرد و همراه دو برادر داخل شد
در اسطبل رو بست و روبه دو اسب کرد« خب برادران..همین امشب مامان یوها رو راضی میکنیم و از اونجایی که از علاقه شدید مامان به این پارکه کونی خبر دارم گفتم بیاد تا شاید راضی بشه..از اونجایی که کل خرجا رو دوشه نامجونه نیاز نیست نگران پولش باشید پس فقط کافیه زجه بزنید و کراشتون مامان یوها رو راضی کنید.»
YOU ARE READING
DADDY JEON|KOOKV
Fanfiction_ببین من ریاضیم خوب نیست ولی میتونم اینو جمع کنم منو تو میشیم 69 +تو مخ زدن ریدی کیم _اوف.. بخورمت ددی _________________ Genre: Romance, Comedy, Cute couple: kookv