ددی متاهل

182 16 36
                                    


برادر کیم که به خود پنکیک کرده بود روبه برادر پارکه کونکش کرد
اخمی از نوع جومونگ کردو آتش در چشمانش شعله ور شد

« سرعت عملت تا دسته تو کونه خر پوسی زاده...عنتر چرا گفتی؟»

جیمین که نمی‌فهمید خرسه قطبی روبه روش چی تلاوت می‌کنه حالت سوالی به چهره کوتول مانندش گرفت

« منظورت چیه؟..من چی گفتم مگه»

تهیونگ که از شدته عصبانیت نزدیک بود بگوزه روش رو به برادر مین که تا ناموس توی گوشی فرو رفته بود به شدت کصکشانه میخندید کرد

به سمت برادر رفتو تنها دارایی برادر را از دستش گرفتو مانند دوست دختر هایی که به دوست پسره دیوثشان شک دارند گوشی برادر رو چک کرد

داخل پی وی برادر جانگ رفتو با دیدن پیام ها کونش سوخت
گویی کونش را روی آتشه مستقیم قرار داده بودند
صورت سرخش رو که شبیه میمون کون بلبلی شده بود رو به برادر مین که همه چیز به تخمش بود و آماده ریدن به تهیونگ بود کرد

« کونکشه دیک مقدم..خیلی آدم کثیفی هستی من بهت اعتماد کردم بیشعور»

برادر مین پوزخنده گشادی زدو از جاش بلند شد
دارایی کثافتش رو از دست برادر گرفتو زر زد
« در این دنیا هیچوقت به هیچکس اعتماد نکن خرمگس..حتی به برادر مین»

تهیونگ که تاحت تاثیر پند برادر قرار گرفته بود اشک های خیالیش رو پاک کرد

« درست میگویی برادر..دیکم در حلقتان که هیچ چیز را نمیتوان به شما گفت»

برادر مین سر تکون دادو زیر لب گوزید
« در این دو سه روز درس هایت را مثل آدم بخوان تا در برگه ات لکه های گوه نبینم»

تهیونگ سر تکون دادو برای بار دوم اشک های خیالیش رو پاک کرد
«اینو یکی باید به خودت بگه سایلنته بی پدر»

برادر پارک به صورت کاملا سوسکی به سمت برادر کیم رفت
وی انقدر دیوث بود که بدون اطلاع قبلی برادر رو از پشت بغل کردو دستش رو روی ممه های برادر قرار داد

تهیونگ که به خود ریده بود ۱۰ متر از جا پریدو شروع کرد به گفتن الفاظ نامفهوم گویا برادر زردو قهوه ای رو باهم کرده بود

« عهه..تکون نخور کونی»
برادر پارکه دیوث گفت تا بتونه ممه های برادر رو بیشتر حس کنه

تهیونگ از روی حرص نفسی کشیدو زر زد
« اسم این کارت تجاوز به حریم خصوصیه کیم تهیونگه..حالا دستتو از روی ممه هام بردار متجاوزه پتیاره»

برادر پارک که قلب مهربونی داشت (جون عمش) دستاش رو از روی ممه های برادر برداشتو به سمت برادر مین رفتو کنار وایستاد

برادر مین که خوابش میومدو شده بود مثل پیرمرد معتاده سر کوچشون خمیازه گودرتمندی کشیدو نالید
«خب دیگه کیم بستنی..ما میریم»

Daddy Jeon | kookvWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu