بگایی

213 16 9
                                    

دست هاش دور گردن جونگ کوک حلقه شده بود و مثل شتر لب ندیده می‌بوسید ش.
هرکس هم از کنار ماشین رد میشد پوزخندی به سبک جیمین کصکش میزد و می‌رفت انگار که تاحالا بوس برادرانه ندیده بودن.

دست جونگ کوک درست روی ته بوتی قرار داشت و جوری گرفته بودش که انگار میترسید ازش بدزدنش.
چون تنها دلیل زندگیش ته بوتی بود نه ته فیس و ته اخلاق، درسته برادر همینقدر لاشی بود، پدر به پسر میرود،
اما با اختلاف اینکه پدر کصکش از پشت گوشی میدید و پسر کصکش دست میزد.

پاهای تهیونگ رو گرفت و اون رو روی پاهاش نشوند.
دست هاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و لب پایین تهیونگ رو گاز گرفت.

و با نتیجه میگیریم حرف یونگی درست بود که می‌گفت تهیونگ زود وا میده چون در جا صدای ناله تهیونگ توی فضای تقریبا تنگ و کوچیک ماشین پیچید انگار پرایده!.

جونگ کوک پوزخند زد و باعث شد تهیونگ نگران بشه که این انقدر پوزخند میزنه لبش همون بالا نمونه؟.

در حالی که لاس های برادرانه زدن میشد صدای برخورد انگشت های پیر سگ پلیس به شیشه ماشین باعث شد یکی از برادر ها زرد و دیگری قهوه ای کنه.

برای چند ثانیه با پلیس چشم تو چشم شدن و جونگ کوک بلاخره از کما در اومد، شیشه ماشین رو پایین کشید منتظر بود پلیس کصشعرش رو تحویل بده.

پلیس پیر سگ نگاهی به برادران کیم و جئون انداخت و با صدای کلاغیش که هیچ فرقی با مرغ نداشت زر زد.

« نقص قوانین؟... بوسه های رنگین کمانی آن هم در این نقطه از شهر که کودکان بی گناه در آن قدم میزنن؟...متاسفم...اما باید بگم به دلیل این کار شمارو جریمه میکنم»

تهیونگ که انگار اعصابش رو از سر راه آورده بود اخم کرد و پاچه پلیس رو گرفت.

« بله بوسه های رنگین کمانی...دارم دوست پسرمو میخورم چه کار به تو دارم گی ندیده؟...تازه مدرک گرفتی یا خودتو به جای پلیس جا زدی؟»

پلیس به خاطر زر زدنای زیاد تهیونگ پشماش ریخت و با پرویی تمام جواب داد.

« عصبانی نشو دلقک زیبا...من منظوری نداشتم...فقط گفتم بروید و جای دیگری رنگین کمان استخراج کنید»

تهیونگ دستش رو روی پیراهن جونگ کوک مشت کرد و باعث شد ناخن های دسته بیلش بره توی کتف بچه و بچه صدای خر در حال زایمان بده.

« خفه شو بچ...نمی‌خوام تو بگی...هر جا دلم بخواد دوست پسرمو میخورم... اصلا کف همین خیابون بهش...»

ادامه نداد چون دهنش توسط دست های پر لطف جونگ کوک گرفته شد و ابرو ریزی نکرد‌.

جونگ کوک نگاهش رو به پلیس داد و لبخند کمرنگ و زورکی زد.

« ببخشید آقا...ولی گوه خوریش به خود...نه چیز...گوه خوریش به شما نیومده... حالا برو بزار ما به کارمون برسیم تازه می‌خواستم آماده سازی کنم»

DADDY JEON|KOOKVWhere stories live. Discover now