***یک سال بعد***
=سخت ترین حالت برای تمرین کردن تکنیک،شدو(shadow*) زدنه!
= هماهنگی بین عصب و عضله تون باید خیلی بهترشه!
=گارد!
=هوک چپ،فرانت کیک پای راست،یه دونه داک میکنید،مشت مستقیم همراه با گام برداشتن،ساید کیک،پول بک؛همش رو شدو میزنین، بلافاصله ۲۵ تا شنا بعدشم ۲ دقیقه رقص پا...استارت!تیشرتش رو دراورده بود و شنا می رفت.
=۲۸تا شد،حواست کجاس؟!
پاشد.
تند تند سر تکون داد و رقص پا رو شروع کرد.
.
.
.
پله های خوابگاه رو به زور بالا می رفت.جیب هاشو گشت،جیب های کیفشم گشت بازم کلیداشو یادش رفته بود.
خودش رو از دستگیره در آویزون کرد.
-زیننننن باز کن
صدای غرزدنش از پشت در میومد:
~محض رضای خدا کلیدای بی صاحابتو شیاف کن ببررررربلافاصله در باز شد.
-سلاااام
~سللللااااامساکش رو روی زمین انداخت و پرید زین رو بغل کرد.
-از پروردگار برای اینکه در زندگی و اتاقم حضور دارید بسیار متشکرم! امیدواریم جیزز تو را بلیسد!
زین با نوک انگشتاش،جوری که کمترین تماس رو باهاش داشته باشه آروم به کمرش ضربه زد.
~خیل خب خیل خب برو حموم
خندیدن و از هم جدا شدن.
زین تیشرت خودش رو بو کرد و ادای عوق زدن دراورد.
-بس کن وسواسعلی!
~بوی گوه گرفتم مرتیکه چی میگی-تی شرت و شلوارش رو در اورد.
-میرم با وایتکس دوش بگیرم کاری باری؟
~زیاد طولش نده یه بار جق-تیشرت عرق کرده اش رو روی صورت زین مالید و بدو بدو از اتاق بیرون رفت.
.
.
.
وقتی برگشت زین رو ندید.
حال لباس پوشیدن نداشت پس با همون حوله ی دور کمرش روی تخت پرید.روی گوشیش ۵ تا پیام بود.
=دلم برات کلییییی تنگ شده
=۶ روز دیگه لندنم!
=امروز دستمو بریدم:(
=کفشامو ببین *عکس*
=نود جدید گرفتم *-*ته دلش گرمای مطبوعی رو حس کرد.
دکمه تماس رو زد.
YOU ARE READING
𝐍𝐞 𝐦𝐞 𝐪𝐮𝐢𝐭𝐭𝐞 𝐩𝐚𝐬
Fanfiction" +کجا؟ -میرم +کجا؟! به در اشاره کردم. -بیرون...از اتاقت و از زندگیت. +نمیخوای برای دوست موندنمون تلاش کنی؟ سرش پایین بود نمیدونستم داره به چی نگاه میکنه. «چشماتو نشونم بده،نشونم بده امیدی هست،قسم میخورم هزار بار دیگه هم تلاش کنم» سرش رو با...