بوی تعفن کمتر شده بود و انگار دیگه بو از جایی منبع نمیگرفت و فقط الان بو پیچیده بود و حتی هی کمتر و کمتر هم میشد همین.
روبه فلیکس برگشتم به پشت سرم و سعی کردم عادی جلوه بدم و جوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده.لبخندی زدم و نور رو توی صورتش با فاصله ایی که اذیت نشه انداختم.هیونجین:فلیکس،چوی روندیدی؟
فلیکس کنارم ایستاد و بعد سری تکون داد و به سمت در خروجی رفت،پس الان یعنی فلیکس چوی رو ندیده،فاصله بالا رفتن من و اومدن فلیکس شاید در کل نزدیک سه دیقه شده باشه.چطور میشه فلیکس چوی رو ندیده،زمین تمیزه و برق میزنه و بدتر از همه این که چوی رو منم نمیبینم تو طبقات.
دنبال فلیکس از ساختمون بیرون رفتیم و با غرغرای سونگمین که چرا دیر کردیم از حیاط خوابگاه گذشتیم و از میله ها و در زنگ زده خوابگاه بیرون رفتیم لحظه آخر سمت خوابگاه برگشتم و حس کردم سایه ایی بهپنجره واحد ما نزدیک شد،دقیقا اتاق من و فلیکس و حتی پرده ها به کنار رفته بود!
لرزی به تنم افتاد،مطمئنم در خونه رو قفل کردیم و حتی پرده ها رو کشیده بودیم.
خواستم دوباره سمت ساختمون برگردم و دوباره وارد خوابگاه شم که دستی روی شونم قرار گرفت.جونگین:کجا میری هیونجین،دیرمون شده پسر
حق با جونگینه،نمیتونم برگردم و برم داخل،دوباره سمت خوابگاه برگشتم ولی دیگه خبری از اون سایه نبود و همه چیز عادی بود و حتی پرده ها کشیده شده بودن.
نفسی بیرون دادم،یعنی توهمه؟ولی توهم انقدر واضح؟مگه ممکنه؟مطمئنم روانم تو سلامت کامله!
قبل اومدن به خوابگاه دوره روانشناسی گذروندم و تو سلامت کامل بودم.
سری برای جونگین تکون دادم همراهش به سمت بار حرکت کردیم.
وقتی به کتابفروشی مینیمینی رسیدیم نگاهی بهش انداختم،کتاب فروشی باز بود،نور زرد چراغهاش نیمی از کوچه رو روشن کرده بود و مردی نسبتا 30 ساله که حدس میزنم مینهو،معشوقه پنهان جیسونگ بوده از بیرون قابل دید بود که چقدر غرق داخل کتابشه و نفهمیده کسی از بیرون درحال دید زدنشه.
اون واقعا مرد زیباییه،به جیسونگ حق میدم گلوش پیش این آدم گیر کرده باشه.
مسیر سر کوچه تا باری که فلیکس در نظر گرفته بود شاید حدود یک ربع با پای پیاده بود و شاید ده دقیقه با ماشین.
درسته سگ سرماست ولی ما مثل ی لشگر داریم میریم بار و اگر بخوایم ماشین بگیریم صد در صد نصفمون یا باید پیاده بیان یا باید دوتا ماشین بگیریم که ترجیح دادم با پای پیاده مسیر رو بریم.
مسیر به بالا و پایین پریدنای جیسونگ و سونگمین گذشت و البته بیشتر سونگمین بود که روی جیسونگ کرم میریخت،به عنوان مثال،تیکه ایی از برف رو داخل لباس جیسونگ انداخت و باعث شد جیسونگ حتی روی زمین لیز هم دنبال سونگمین بدوعه و سونگمین اخر سر پشت چان پناه بگیره و فلیکس با لبخند نسبتا محوی تمام مدت نگاهشون میکرد.
وقتی رسیدیم همگی سمت میزی نسبتا گوشه رفتیم و نشستیم.
هرکسی سفارششو داد و وقتی نوبت فلیکس شد فقط ی نوشیدنی بدون الکل سفارش داد.
بدون الکل؟چرا لی فلیکس؟ولی خب من باید بپرسم،کی گفته من میتونم زبونمو نگه دارم.هیونجین:فلیکس؟بدون الکل؟چرا؟
سمتم برگشت و لبخند محوشو عمیق تر کرد و من برای بار هزارم حس کردم قلبمو به همه وجود فلیکس فدا کردم.
نفسی کشیدم و آروم شدم.فلیکس:معدم به الکل خیلی حساسه و پس میزنه،نمیخوامگند بزنم به لباساتون و البته لباسای خودم
اوه پس فلیکس،فردی حساس به الکله،پس خب چرا پیشنهاد بار داد.
هیونجین:خب پس چرا پیشنهاد بار داد....
حرفم هنوز کامل نشده بود که لبخند فلیکس از بین رفت و به پشت سرم خیره شد،به پشت سر برگشتم و با سونایی مواجه شدم که لباسی مشکی تا وسط های رونش پوشیده بود،موهاشو از فرق کنار به طرف دیگه ایی ریخته شده بود و پالتوی هم اندازه لباسش،به رنگ سفید روی لباسش پوشیده بود و پوتین بلند تا زیر زانو...اومدی عروسی مگه دختر خوب؟اومدیم دور هم خوش بگذرونیم این تیپتو آدمو معذب میکنه که!
سمت ما اومد و بین من و فلیکس تنها جای خالی نشست،لبخندی مثل لبخند صبح زد.
بخاطر این حجم از راحتی تعجبی کردم و وقتی کنارم نشست مثل ی احمق متعجب بهش زل زدم،کی انقدر با من راحت شدی؟سونا:سلام پسرا،ببخشید دیر کردم
تنها کسی که بهش لبخند زد و حداقل سعی کرد کمی گرم برخورد کنه،چان بود.
چان:سلام سونا،مشکلی نیست ماهم تازه رسیدیم.
از فاصله بین خودم و فلیکس واقعا ناراضیم،بوس عطر سونا به قدری شیرین بود که حس میکردم وسط ی قنادی نشستم و بوی چیز کیک وانیلی داره خفم میکنه،دلممیخواد بینیم با عطر ملایم فلیکس پر بشه.
پس تصمیمگرفتم حرکتی بزنم و جامو با سونا عوض کنم،با این که دلم نمیخواد باهاش صحبتی داشته باشم،ولی ترجیح میدم ی این بار بخاطر قلب بی جنبه خودم برخلاف میل باطنیم عمل کنم.هیونجین:مین...میشه جاتو باهام عوض کنی...؟
Pov Felix
الان هیونجین به سونا گفت مین؟یعنی به فامیلی صداش کرد؟انقدر از بودن سونا اذیته؟
الان باید خوشحال باشمنه؟
اره دیگه،معلومه که خوشحالم،این که هیونجین از سونا فاصله میگیره و رسمی باهاش حرف میزنه بهترین حسیه که بعد سال ها دارم تجربه میکنم.
سونا بهوضوح لبخندش محو شد و معلوم بود میخواست اعتراض کنه،سونا اعتراض کنی با چشمام پارت میکنم.سونا: مین؟؟؟هیون...من اسمم سوناعه،میتونی سونی هم صدام کنی نیاز نیست منو مین صدا کنی!
بعد از حرفی که زد در یک حرکت ناگهانی انگشت اشارشو به نوک بینی هیونجین زد که باعث توهم رفتن اخمای هیونجین شد.
الان عشوه خرکي اومدی؟اونم واسه کراش پنهان من؟
ببین هیونجین اگه نرینی بهش امشبو واست زهرمار میکنممرتیکه فلفلدلکه ایی قرمز تزئینی!هیونجین:من با مین خطاب کردن راحتترم،و لطفا شما هم منو هیون صدا نزنید،از مخفف اسمم خوشم نمیاد،و اگر میشه جامونو تعویض کنیم!
سونا:چرا خب....؟
چرا و درد،چرا و زهرمار،خب نمیخواد کنار تو بشینه،پاشو،پاشو برو اونور بزار هیونجین بیاد پیشم بشینه.
هیونجین:فقط میخوام پیش فلیکس باشم همین...
اون میخواد پیش من باشه...؟هیونجین الان مستقیم گفت میخواد پیش من بشینه.....هوی لی فلیکس چرا انقدر بیجنبهایی؟
___________
سلام فرزندانمممممم،چطورید
بخدا پاره شدم پاره:)))))))
ووت و کامنت یادتون نرهاااا
وای بخدا کامنتاتون>>>>>>>>>>>
مراقبت کنیددددد
VOCÊ ESTÁ LENDO
°present but without a body °
Romanceهوانگ هیونجین،کسی که با زحمت زیادی تونسته رشته مورد علاقشو تو بهترین دانشگاه سئول قبول بشه،ولی تو روز ثبت نام خوابگاه خواب میمونه و مجبور میشه به یکی از قدیمی ترین خوابگاهها بره. جایی که از اولین قدمی که داخلش گذاشت متوجه عجیب بودن مکان و افرادش شد...