جیسونگ:ولی...ولی من مطمئنم،میگم نور انداخت روی دهنش و گفت منو میکشه و حالا وارد ساختمون شده..
پس چرا اون بالا نمیاد،چرا نمیرسه؟اون میدونه ما طبقه دوم این ساختمونیم،مگه اینجا چندتا پلهاس که بالا اومدن اون فرد انقدر طول بکشه؟؟با فهمیدن این که سونگمین دقیقا تو واحد رو به روی ما تنها تو بیهوشی کامله و ی قاتل الان دقیقا تو ساختمونه و مقصدش طبقه دومه،تنم یخ بست و فقط آروم و زمزمه وار پشت سر همتکرار کردم
جیسونگ:سونگمین....سونگمین....سونگمین!
نگاهمو سمت در کشیدم،چرا چان حرکتی نمیزنه؟انقدر بهم بی اعتماده؟
چان:سونگمین...؟
از جام پاشدم تلو تلو میخوردم،قلبم محکم تر از همیشه به قفسه سینممیزنه،انتظار دارم الان یکی با تبر به در حمله کنه و هممون رو قتل عام کنه و در نتیجه فردا صبح سونگمین با خماری از خواب بیدار شه،سمت واحد ما بیاد و در آخر با جنازه ما رو به رو شه و واسه چان عزیزش ساعت ها جیغ بزنه!
جونگین:کجا میری...؟
سمتشون برگشتم،همونجایی قبلی که من افتاده بودم وایساده بودن
جیسونگ:پیش سونگمین،اگر اون قاتل از داخل اینجا باخبر باشه،اگر قصدش همه ما باشه نه فقط ما،اول میشه سراغ سونگمین
چان سمتم قدمی برداشت و توی چند قدیمیم وایساد و دستی روی شونم گذاشت،از قیافش معلوم بود که خسته و کلافست حتی نیاز به خواب داره.ولی جون پارتنرش واقعا واسش مهم نیست،اصلا پارتنر نه،رفیقش که هست،نیست؟چان:جیسونگی،لطفا بیا بخوابیم،منم میرم الان سونگمین رو میارم هم امشب پیش شما میمونیم.
فلیکس:آره بیا...
هیونجین وسط حرف فلیکس پرید و دستی به چونش زد
هیونجین:ولی اگر واقعا کسی وارد شده باشه،در اینجا امنیت نداره،طرف میتونه دزد یا قاتل باشه پس اصلا فکر خوبی نیست که چان بخواد اینجا رو ترک کنه،هوم؟
به وضوح لرزی به تن چان افتاد و آب دهنشو قورت داد،بلخره یکی اینجا داره حرف منو باور میکنه!!!
جونگین عصبی رفت و خودشو به شتاب روی مبل زپرتی انداخت.
هوی مرتیکه پول نداریم مبل بخریم آدم باش باسن مبارکو از دو متری ول نده به پایین!جونگین:دارید جو میدید دوستان کسی انقدر کله خراب نیست که بزنه به ی خوابگاه پسرونه که متروکس و معلوم نیست هرکی به چه دلیلی اومده اینجا بمونه،اگر دزد باشه واقعا کله بی مغزی داره
هیونجین:جونگین هم از طرفی راست میگه ی قاتلم بی منظور قتل انجام نمیده
فلیکس که تا اون موقع به کاشی های کف اشپزخونه زل زده بود به خرف اومد که ایکاش نمیومد چون باعث شد عین صگ تو تنم لرز بیوفته!
![](https://img.wattpad.com/cover/371337526-288-k795894.jpg)
YOU ARE READING
°present but without a body °
Romanceهوانگ هیونجین،کسی که با زحمت زیادی تونسته رشته مورد علاقشو تو بهترین دانشگاه سئول قبول بشه،ولی تو روز ثبت نام خوابگاه خواب میمونه و مجبور میشه به یکی از قدیمی ترین خوابگاهها بره. جایی که از اولین قدمی که داخلش گذاشت متوجه عجیب بودن مکان و افرادش شد...