درحالی که قهوه رو به آب اضافه میکرد، زیر چشمی افراد داخل کافه رو هم از نظر میگذروند؛ دوتا پیرمرد که تازه رسیده بودن، چندتا دوست دبیرستانی و پرسروصدا و مشتری ثابت این روزهاش، هوسبازترین و مزخرفترین آدمی که در تمام زندگیاش دیده بود. مرد جوانی که هر روز با یک استایل جدید و البته پارتنر جدید میاومد و بعد از خوردن یک سفارش تکراری، مدتی با دختر همراهش لاس میزد و میرفت.
"حالا چون جذابه باید دخترا انقدر زود بهش اعتماد کنن؟"
سری به نشانهی تأسف تکون داد و آیس آمریکانو رو سمت جیسو گرفت.
جیسو به سختی نگاهش رو از پسر جوان پشت میز گرفت و نزدیک گوش سونگمین زمزمهوار حرف زد.
- تو هم فکر نمیکنی این دختره از قبلی خوشگلتره؟
- اگه یک پسر خوشتیپ مثل اون به منم درخواست میداد حتما قبول میکردم، اصلا هم مهم نبود جز من با چند نفر هست!
سونگمین دیوونهای گفت و با چشم به فنجون آمریکانو اشاره کرد.
دختر نوچی گفت و با همون قیافهی آویزون فنجون رو برداشت و به سمت میز گوشهی سالن حرکت کرد. سونگمین با پوزخند پر از تمسخر یکبار دیگه به مردی که حالا درحال نشون دادن چیزی داخل گوشیش به دختر کنارش بود، نگاه کرد و مشغول تمیز کردن پیشخوان شد.
ساعت از ده گذشته و جیسو نیم ساعت پیش رفته بود اما سونگمین هنوز مشغول تمیز کاری بود، البته که این موقع مشتریای نمیاومد اما باز هم موندن توی کافهی ساکت رو به خونهی ساکت ترجیح میداد. آهنگی که به تازگی منتشر شده بود رو گذاشت و درحالی که زیرلب باهاش لب میزد، دونهی قهوه رو برای فردا آسیاب میکرد. بوی قهوه بهش آرامش میداد، حتی به حدی زیاد که بهخاطر باز کردن این کافه از دانشگاه پزشکی انصراف داد. احمقانه بود اما سونگمین بوی خوش چیز کیک و قهوهی تازه رو به بوی الکل ترجیح میداد؛ فضای آروم و لذت بخشش رو هم همینطور.
صدای آروم زنگولهی بالای در نگاه متعجبش رو به اون سمت کشید. با دیدن موهای نارنجی و آشنایی با تعجب صاف ایستاد، طبق عادت قدیمی، به پشت سر پسر نگاه کرد تا دختر جدیدی رو ببینه اما در کمال تعجب پسر تنها بود، البته اینکه این ساعت میدیدش هم عجیبتر بود.
- سلام، هنوز هم بازه درسته؟ قهوه دارین؟
سونگمین ابروهاش رو بالا داد و برای اطمینان بیشتر یکبار دیگه به ساعت نگاه کرد. ده شب زمان خوبی برای خوردن قهوه نبود، حداقل نه برای آدم عیاشی مثل اون.
- الان میخوای بخوری؟
- آه شب خیلی طولانیای در پیش دارم.
سونگمین نمیتونست فکر مثبتی بکنه، در واقع هیچ چیز مثبتی تو این مرد نمیدید. نه اون موهای نارنجیش نه رفتارش، پس منطقی بود اگه دربارهی شب پرکارش هم نتونه درست فکر کنه. بیحرف کمی از قهوه رو داخل قهوه جوش ریخت و زیرچشمی بهش نگاه کرد.
مرد در حالی که سمت پیشخوان حرکت میکرد و روی صندلی بلندش مینشست شونهای بالا انداخت و جوابش رو داد:
- هر کدوم که بیشتر بیدار نگهم داره!
آهانی گفت و به کارش ادامه داد.
"من مینهو هستم، لی مینهو. زیادی فیلم میبینه؟" در حالی که تو دلش پسر رو مسخره میکرد، باز هم با آهان نسبتا آرومی جوابش رو داد اما مینهو و قصد کوتاه اومدن نداشت و ادامه داد.
- تو سونگمین بودی درسته؟
- چند سالته؟
- چی؟
مینهو که از سوال یهویی سونگمین جا خورده بود، متعجب پرسید و سونگمین بالاخره سرش رو بالا آورد.
- گفتم چند سالته؟
- بیست و چهار!
مینهو مدتی بیحرف بهش خیره موند و بعد با لبخندی که از نظر سونگمین احمقانه و رواعصاب بود، گفت:
سونگمین صدای نامفهومی در تاییدش در آورد و باز هم به ادامهی کارش رسید. تمام مدت سنگینی نگاه پسرک مزاحم رو حس میکرد اما هیچ تلاشی برای چشم تو چشم شدن باهاش نمیکرد، تا زمانی که قهوهی داغ و پرکف رو جلوش نذاشت هم تلاشش رو کرد تا بهش توجهی نکنه.
مینهو به قهوه نگاه کرد و با نفس عمیقی عطر تندش رو داخل ریههاش کشید، دستش رو روی بخار داغش گرفت و سرش رو بالا گرفت.
- میدونی هیچ وقت از قهوه خوردن خوشم نمیاومد، نگاه کردن بهش رو ترجیح میدادم اما قهوههای تو عطر دیگهای دارن. مثل خودت...
تو دلش دیوونهای خطاب به پسر گفت و با پوزخندی هر دو دستش رو روی کانتر گذاشت و کمی سمتش خم شد جوری که فاصلشون چند انگشت بیشتر نبود.
- واقعا؟
- باهام سکس میکنی؟
حرف یهویی مینهو زیاد هم غیرقابل انتظار نبود. برای سونگمین زندگی این پسر تو پایین تنهاش خلاصه میشد، البته انتظار نداشت که اون همه دختر هم براش خسته کننده بشن.
- اینجوری نیست که رندوم برم سراغ دیگران و ازشون این درخواست رو بکنم ولی دیگه نمیتونستم تحمل کنم...
- چرا فکر کردی بین جواب مثبت و زدن یک مشت تو صورتت، دومی رو انتخاب نمیکنم؟!
لبخند شیطنتآمیز مینهو روی صورتش برگشت که حتی سونگمین هم نمیتونست منکر بامزگیش بشه. خب اگه میخواست صادق باشه، به تمام اون دخترا حق میداد اما هنوز تا این حد احمق نشده بود که خودش رو هم جزو اون دخترها بدونه.
- اگه تا الان نزدی تو صورتم یعنی درست پیش رفتم. به هرحال تو که استریت به نظر نمیای و من هم برای رد شدن خیلی خوشتیپم...
- با همین اعتماد به نفس تمام اون دخترها رو میکشوندی اینجا؟
مینهو مدتی رو با تعجب به پسر روبهروش خیره موند، انگار که عجیبترین حرف ممکن رو به زبون آورده؛ وقتی منظور حرفش رو درک کرد با خنده به پشتی صندلی تکیه داد و دستش رو روی سینهاش گذاشت.
- تو... فکر میکردی من با اونا رابطه دارم؟ باورم نمیشه! واقعا تا این حد منحرف بهنظر میام؟
- من تو بخش استعدادیابی یک کمپانی مدلینگ کاری میکنم. جذب دخترهای خوشگل برای کمپانی بخش بزرگی از شغلمه... باور نمیکنی؟
با دیدن نگاه خنثی و سرد پسر روبهروش، مظلومانه پرسید و برای توجیه خودش به توضیحاتش اضافه کرد.
- من گیم و راستش رو بخوای تو بیشتر از اون دخترا تایپمی. درواقع ترجیح میدم وقتم رو برای راضی کردن تو هدر بدم تا همصحبتی با اونها...
- و حالا باید خوشحال باشم؟
مینهو ناامیدانه نفسش رو پرصدا بیرون داد و دست به سینه به مجسمهی یخی و زیبای پیشروش نگاه کرد.
- البته، فقط چهرهی خوب باعث نمیشه پسری مثل من شیفتهی کسی بشه و این رو بهت قول میدم چون من تمام طول سال با دختر و پسرهای خوشقیافه سر و کار دارم.
سونگمین کلافه از پسر میز رو دور زد روبهروش ایستاد. موهای نارنجی پسر بیش از حد تو چشم بود، البته نه بیشتر از عطر خوبی که به خودش زده بود.
- نمیدونم چرا این همه حرف زدی درحالی که ذرهای برام اهمیت نداره.
رفتار تخس و سرد پسر از بزرگترین دلایلی بود که مینهو شیفتهاش شده بود؛ این پسر دست نیافتنی بهنظر میرسید و هیچی بیشتر از این مینهو رو هیجانزده نمیکرد.
- تو گیی درسته؟ و باکره...
تکتک کلماتی که با صدای بم از زبون پسر خارج میشد، سونگمین رو تا حد مرگ عصبی میکرد ولی پسرک سرخوش واقعا اهمیتی بهش نمیداد.
- میدونی به آدمهایی مثل تو چی میگن؟
- خوشقیافه، بامزه، دوست داشتنی...
خودشیفته، کلمهای بود که روی پیشونی پسر نوشته بودن اما بیشتر از اون فقط یک کلمه بود که کامل توصیفش میکرد.
- احمق!
مینهو که انگار انتظار این حرف رو نداشت، با چشمهای گشاد شده و ناراحت به پسر خونسرد چشم دوخت و با ناباوری لب زد:
- چطور میتونی این رو بهم بگی؟ هیچ میدونی چقدر مسیرم رو دور میکردم تا فقط بیام این کافه و تو رو ببینم؟ یا تا حالا چقدر بهخاطر من و همراههام پول به جیب زدی؟ واقعا آدم بیلیاقتی و سنگدلی هستی.
دراماتیک بودن هم به لقبهای بیپایانش اضافه شد، این پسر کلکسیون کاملی از هر چیزی بود که روان سونگمین رو بهطور کامل نابود میکرد.
- من ازت نخواستم!
بلافاصله صورت ناراحتش با یک لبخند گشاد از هم باز شد و سرش رو به سمتی کج کرد.
- البته خودم خواستم. تو مثل سیب سرخ ممنوعه، به چشم من فریبنده و خوشمزه بهنظر میرسیدی؛ چطور میتونستم بهت بیتوجه باشم؟!
"خب کاملا مشخص شد که چطور تو اون کمپانی استخدام شده." سونگمین با خودش فکر کرد و نگاهی به ساعت انداخت. اگه میخواست با خودش صادق باشه، این پسر مدتها نظرش رو جلب کرده بود ولی دخترباز و هوسران بودنش، دلیلی بود که هیچ وقت اجازه نداد افکارش خیلی بهش پر و بال بده. سونگمین قطعا باکره نبود اما نمیشد گفت تجربهی زیادی داره؛ زندگیاش تو یک کافه خلاصه شده بود و زیاد اهل شیطنت کردن نبود. هم اتاقی دوران دانشگاهش خیلی از اولینهاش رو گرفت اما قطعا چیز خوبی رو بهجا نذاشت و این پسر هم میتونست یکی دیگه از اون تجارب بد باشه، کی میدونست. حداقل سونگمین که نمیدونست تا چه حد این پسر میتونه روی زندگی و احساساتش تاثیر بذاره.
- به چی فکر میکنی؟
لبخند روی لبهای مینهو دیگه احمقانه نبود، بلکه بیشتر از حد چهرهاش رو جذاب میکرد.
- البته، خوابیدن با تو دقیقا همون کاریه که بهخاطرش به قهوه نیاز داشتم...
لحن بامزه و پر از اعتماد به نفس پسر کوچکتر سونگمین رو به خنده انداخت اما قبل از اینکه بتونه نفسی تازه کنه، لبهاش اسیر لبهای درشت و خیس پسر شد. از حرکت یهوییش هول شد اما قبل از اینکه واکنشی نشون بده، دستهاش هم توسط انگشتهای بزرگ پسر قفل شد. کمی بعد فاصله گرفت و با صدای بم آرامی، چند سانتی صورت پسر زمزمه کرد:
- واو مزهی قهوه میده! خاصتر از چیزی هستی که تصورش رو میکردم.
.
مینهو با سستی به دوست پسرش تکیه داده بود و درحالی که به سختی حتی میتونست یک قدمیاش رو ببینه، راه میرفت. تحمل وزن مینهو براش اصلا راحت نبود، دلش میخواست همونجا رهاش کنه و باقی راه رو با آرامش بره؛ خندههای بیدلیل و تلوتلو خوردن پسر مست کنارش، اصلا براش قابل تحمل نبود.
سونگمین برای بار دهم این حرف رو تکرار کرد و غرولندکنان دستش رو دور کمرش محکم کرد.
کوچولو برای پسری که یک سال ازش بزرگتر بود، عجیب بهنظر میرسید اما مینهو واقعا نمیتونست به این تشریفات، حداقل نه جلوی سونگمین اهمیت بده. از پسر فاصله گرفت اما به محض برداشتن یک قدم تعادلش رو از دست داد و قبل از افتادن، باز هم تو آغوش سونگمین کشیده شد.
- میشه تکون نخوری؟ همینجوری هم نگه داشتنت سخته.
- پس من چطور موقع سکس تو رو تو بغلم نگه میدارم؟ خیلی نامردی کارامل.
سونگمین از بیپرده حرف زدن دوست پسرش کلافه چشم غرهای رفت. البته که قرار نبود هیچ اثری روش داشته باشه، این پسر واقعا به حرفهایی که میزد، فکر نمیکرد. هر چیزی که در لحظه از ذهنش بگذره، به سمت زبونش فرستاده میشه و تو مواقعی که حرف از رابطهی جنسی باشه هم این وضعیت چند برابر میشه.
- تو واقعا باعث میشی به این فکر بیفتم که خدا بزرگترین جُکش رو برام فرستاده.
مینهو با صدای بلند به جملهی جدی اما بامزهی پسر خندید. مهم نبود که گاهی چقدر زبون تندی داشته باشه و بهش توهین کنه، باز هم براش بامزه بود. اونها دو قطب ناهماهنگ بودن که میتونستن دشمن هم باشن و مدتها با هم بجنگن، بدون اینکه هیچکدوم خسته بشن اما سالها رابطهی عاشقانه و پرشوری رو میگذروندن؛ در طول روز بارها با هم بحث میکردن و روزهای زیادی بود که مینهو به فکر کشتنش افتاده بود اما درنهایت این رابطهی عجیب ادامه داشت.
- هی تا حالا به سرت نزده تو دستشویی عمومی انجامش بدیم؟
سونگمین با اخم رد نگاه مینهو رو گرفت و با دیدن دستشویی کوچیک داخل پارک، با انزجار پسر رو از خودش جدا کرد که بهخاطر مستی روی زمین افتاد؛ آخ بلندی گفت و بدن دردناکش رو کمی از روی زمین بلند کرد.
- اگه نمیخوای اینجوری بشه، دیگه حرفهای مزخرف نگو.
- یعنی تاحالا چنین فانتزیهایی از ذهنت نگذشته؟
- راستش من دلم میخواد همه جا به فاکت بدم. حتی وقتی سرکارم به این فکر میکنم که روی میز بزرگ جلسه سکس داشتن، چقدر میتونه لذتبخش باشه.
سونگمین با اخم عوضیای زیرلب گفت و روش رو برگردوند تا گوشهای سرخ شده از خجالتش رو پنهان کنه. هرچقدر هم تلاش میکرد نمیتونست خودش رو با ذهن منحرف پسر هماهنگ کنه و البته این تقصیر اون نبود، دوست پسرش یک عوضی هورنی بود و هیچکس نمیتونست تو این زمینه ازش برنده بشه.
دستش رو دراز کرد تا پسر مست رو از روی زمین بلند کنه. دیگه خبری از اون موهای نارنجی خاص نبود اما برخلاف تصورش، برای سونگمین هنوز هم زیبا بود. حتی زیباتر از قبل...
مینهو بدون گرفتن دستی که جلوش بود، بلند شد و دستش رو دور کمر پسر حلقه کرد و سرش رو روی شونهاش گذاشت. بوی الکل از این فاصله واضحتر بود. حتی اگه مهمونی ترفیع گرفتنش بود هم نباید اجازه میداد انقدر بخوره که حالا وسط پارک شروع به چرتوپرت گفتن بکنه.
- کارامل، اگه فرضا... بیا فقط فرض کنیم که من تو رو مجبور کنم که بریم اونجا و خب یکم شیطنت بکنیم؛ فقط فرضه خب! تو چیکار میکنی؟!
دوست پسرش بیش از حد بامزه شده بود اما کوچکترین واکنشی مثبتی در برابرش هم باعث میشد که اون برندهی این بحث باشه، ولی سونگمین این رو نمیخواست؛ مینهو کمی مکث کرد و قبل از اینکه سونگمین فرصت گفتن چیزی داشته باشه، ادامه داد.
- میدونی، کلا یک آره فاصله بین سکس و تجاوزه! این یعنی من واقعا قرار نیست کار اشتباهی بکنم اگه تو همین الان قبول کنی.
حرفهای پسر گاهی میتونست ترسناک باشه، البته اگه سونگمین واقعا نمیشناختش. خب حتی تهدید هم قرار نبود کارساز باشه، حداقل نه داخل یک دستشویی کثیف وسط پارک عمومی.
- فرض میکنیم، فقط فرض میکنیم که تو این کار رو انجام بدی، قول میدم خبر پیدا شدن جنازهی یک مرد جوون با دیک بریده شده، تیتر خبرها باشه.
مینهو ازش فاصله گرفت و با تصور چیزی که گفت، صورتش از درد جمع شد.
- میشه همچین حرفی رو با این لحن خونسرد و اون لبخند مسخره رو لبت نگی؟! ترسیدم.
- درسته بترس، چون اگه ادامه بدی تضمین نمیکنم که این سناریو واقعی نشه.
مینهو پوفی کشید و درحالی که هردو دستش رو تو جیب حین مشکیاش فرو میکرد، با چند قدم بلند ازش فاصله گرفت. مستی کمکم داشت از سرش میپرید و با جملهی آخر پسر خشن و غیرقابل پیشبینیاش هم این پروسه سریعتر شد.
- باشه بیا فقط برگردیم کافه، به یکی از قهوههات نیاز دارم. مثل طعم تلخ خودت، کارامل.
لبخند محوی روی صورتش نشست. شنیدن لقب کارامل بهجای اسمش خیلی شیرین بود، البته که یادآوری خاطرهی پشت این لقب از اون هم شیرینتر بود.
دوستپسر کینکی و عجیبش میخواست طعم بدنش رو با کارامل امتحان کنه چون بهنظرش حتی قهوه هم با کارامل خوشمزهتر میشد و گویا همینطور هم بود و سونگمین با ترکیب کارامل روی بدنش وسوسهانگیزتر بود. از همون شب این کلمه به نامش زده شد و سونگمین حتی ذرهای ازش ناراحت نبود، برعکس حتی عاشق این لقب هم بود.
- توی دستشویی رستوران چی؟
جملهی یهویی مینهو حواسش رو جمع کرد و با اخم خودش رو بهش رسوند.
- نه!
- ببینم تو هیچ فانتزی سکسیای نداری؟ چرا انقدر قدیمی و خسته کننده به همهچیز فکر میکنی؟
سونگمین پوفی کشید و مشت آرومی به بازوی پسر زد اما همون ضربه هم باعث شد تعادل نسبیش بهم بخوره.
- دقیقا من خسته کنندهام و تو باهاش مشکلی داری؟
- البته که نه. متاسفانه در هرحالی دوستت دارم.
اینبار لبخندی که روی لبهای کشیدهاش نشست، واقعی و دلنشین بود. قطعا این جمله هم یکی از همون حرفهای بیفکر بود اما همین دوست داشتنیترش نمیکرد؟