Part 27

709 175 60
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"اوه خدایا چرا انقدر تنگه؟" جیمین جلوی آینه چرخید و به باسنش نگاهی انداخت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


"اوه خدایا چرا انقدر تنگه؟" جیمین جلوی آینه چرخید و به باسنش نگاهی انداخت. "من چاقم؟"

جونگکوک شونه‌ای بالا انداخت و نظر صادقانه‌ش رو گفت: "یکم."

امگا چشم‌هاش رو ریز کرد و نگاه غضبناکش رو به سمت همسرش برگردوند. "دفعه بعد که روی صورتت بشینم تو رو با همین باسن چاقم خفه میکنم."

آلفا خندید و سرش رو عقب انداخت. "عصبانی نشو عزیزم." جلو رفت و همسرش رو از پشت بغل کرد. "راستش رو بخوای این یکی از بهترین و لذت‌بخش‌ترین راه‌ها برای مردنه."

"منحرف."

"این منحرف بودن به حساب نمیاد. ما باهم ازدواج کردیم." سرش رو جلو برد و غده رایحه امگا رو مکید. "ضمنا این تو بودی که پیشنهادش رو دادی."

صدای آه جیمین بلند شد و سرش رو به عقب روی شونه آلفا گذاشت. "بس کن، نباید دیر برسم."

جونگکوک پذیرفت و بعد از گذاشتن یک بوسه آروم روی همون نقطه، عقب کشید. "اگه شلوارت تنگه و باهاش راحت نیستی میتونی یکی از شلوارای من رو برداری و بندش رو تنظیم کنی. آخر هفته میریم بیرون تا برات چندتا با سایز جدید بخریم."

𝐓𝐡𝐞 𝐍𝐨𝐭𝐞𝐁𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now