نسیم خنکی که از روی میز رد میشد تار موهای دختر رو تکون آرومی میداد و لبخند روی لبهاش رو واقعیتر میکرد. هر دو در سکوت به مردمک های هم نگاه میکردن و هیچکس اعتراضی به اضطراب واضح روی لب های جونگده نداشت.
نذاشتن قرار دوباره داخل خونه بهترین تصمیم ممکن بود. هر دو فرصتی برای فکر و تصمیم گیری درباره هم داشتن و حالا قرار جدید داخل محوطه و حتی فضایی جدید استرس بینشون رو کاهش میداد. جیهون سعی میکرد به این تصمیمات جدید احتمالی امیدوار بمونه و جونگده مطمئن نبود صحبتش با مشاور اونقدر کارساز بوده باشه.
+ من اشتباه کردم.
بدون هیچ پسوند و پیشوند اضافهتری گفت و جیهون دوست داشت خوشحال باشه، اما تا وقتی منظور کامل پسر از راهی که به نظرش اشتباه رفته رو نمیفهمید نمیتونست با خیال راحت انجامش بده.
منتظر برای ادامه نگاهش کرد و جونگده مقداری از اب داخل لیوان مقابلش رو نوشید. تنها چیزی که برای الان میخواست درست شدن همه چیز و حل شدن مشکلات بین خودش و دختر بود.
+ من.. حس میکنم که با مواجه شدن با مشکلات جدید و، متفاوتی که پیش پام قرار گرفت تو و... خودمون رو فراموش کرده بودم. در حالی که درست نبود.
درخشش امید توی قلب دختر حالا جون بیشتری گرفته بود و جونگده میتونست متوجهش بشه؛ لبخند روی لب های جیهون به طرز قابل توجهی پررنگ و بزرگتر شد و جونگده احساس خوبی داشت.
= و این یعنی...
+ بیا سریعتر ازدواج کنیم.
همراه شوق پنهان شدهای که به سختی سر باز کرده باشه حرف دختر رو قطع کرد، اما با خشک شدن نسبی لبخند روی لبهای جیهون متوجه فروکش کردن تمام اشتیاق خودش هم شد. دوباره چه اشتباهی کرده بود؟
= فقط، سریعتر ازدواج کنیم؟
جیهون پرسید و جونگده نمیفهمید کجای این درخواست مشکلی داره. مگه این همون چیزی نبود که هردوشون میخواستن؟
+ من میدونم که تو با تصمیم پدرت درباره ازدواج خیلی سریعمون مخالف بودی، ولی نمیخواستم احساس کنی دارم این زمان رو زیادی کش میدم یا با طولانی کردن دوره نامزدیمون به احساساتت آسیب میزنم یا حتی برام اونقدر اهمیت نداری که سریعتر بخوام براش تلاش کنم. من میخوام بهت ثابت کنم که تو واقعا برام مهمی.
= از جشن نامزدی ما چیزی حدود یک ماه بیشتر نگذشته، چرا فکر میکنی همچین چیزی درگیری فعلی ذهنی منه؟
ناامیدی واضحترین رنگ داخل مردمک های خالی شده دختر بود و جونگده نمیتونست حالا شرایط فعلی رو بفهمه. این همه از وقت دیروزش رو پای تلفن برای صحبت با مشاور تلف نکرده بود که حالا نتیجه از طوری که بود هم بدتر به نظر بیاد.
BINABASA MO ANG
Opia ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction"شدت مبهم نهفته در تماس چشمی" مسیر خوب زندگی جونگده درست بعد از مراسم نامزدیش تغییر جهت میده و اینبار همه چیز به دوست عزیزی که جونگده مدتهاست از دیدنش محروم شده برنمیگرده، بلکه موضوع حالا پارتنر جدید اون پسره؛ اوه سهون! 🍂Couples : Xiuchen. Kaihun...