× خدای من این کیکه خیلی باحاله!!
~ دستمالیش نکن!کیونگسو با صدای آرومی به ییشینگ هشدار داد و امی تمام تلاشش رو به کار گرفت تا بدون آسیب به کیک خامهای اون رو روی میز شلوغ شده قرار بده.
ترجیح سهون پیروی از روتین همیشگی چند سال اخیرش بود؛ تولدی سه نفره با حضور مینسوک و امی داخل کافهش و سر زدن به والدینش محض تجدید دیدار؛ اما اینبار مینسوک پیشنهاد جدیدتری داد و سهون میفهمید دلیل اصرار پسر بزرگتر برای چیه.
مینسوک از سهون خواست تا لوهان، کیونگسو و ییشینگ رو برای تولدش دعوت کنه تا اینبار جشن کوچولوی همیشگی پربارتر برگزار بشه و سهون مطمئن بود مینسوک هیچ مشکلی با جمع سه نفرهشون نداره؛ تنها دلیل مینسوک احتمالا حول محور چیزی شبیه شفاف سازی ارتباط نداشتن سهون با بقیه مسائل دوستانهشون میچرخید.
× آخه خیلی خوشگلن. کی تا حالا کیکی شبیه این دیدی؟
° واقعا شبیه یه کیک نیست.
سهون نه چندان هیجان زده شده گفت و امی همونطور که بشقاب های تمیز رو روی میز چوبی میذاشت، جعبه کبریت رو از جیب پشتی شلوارش بیرون کشید: لیاقت اون همه وقتی که گذاشتم تا برات یه کیک خلاقانه و متفاوت پیدا کنمو نداری اوه سهون.
° بیشتر شبیه اینه که اسلایس های مونده از کیکای متفاوت رو کیک کرده باشی، تو واقعا یادت میره من رئیستم نه؟
سهون غر زد و امی تک شمع نازک و کوچک زرد زنگ وسط کیک رو روشن کرد: ببخشید، منظورم این بود که لیاقت وقتی که برات حروم کردم رو نداشتین رئیس.
ییشینگ زیر خنده زد و کیونگسو با چرخوندن چشمش، نگاهش رو به مینسوک داد. از شخصیت ظاهری همکار سهون خیلی خوشش نمیومد و طوری که ییشینگ مرتبا سعی میکرد تا به هر رفتار دختر واکنش بده هم جالب به نظر نمیرسید، اما با این حال نمیخواست با اشاره به نظر شخصیش جشن کوچولو رو بهم بریزه.
نگاه متقابل مینسوک روی کیونگسو نشست و توجهی به مکالمه نه چندان جالب ییشینگ و امی نشون نداد. موضوع بحثشون قنادی هایی بود که امی برای خید کیک بهشون سر زده و مینسوک فعلا حل کردن خستگی مردمک های پسر داخل کلماتش رو اولویت میدونست؛ سهون به هرحال نظاره گر بحث محسوب میشد و همین برای اون دو نفر کفایت میکرد.
- لوهان نگفته کی میاد؟
با صدای آرومی پرسید و کیونگسو نگاه کوتاهی به اسکرین خالی گوشیش انداخت: نه، ولی خبر داد که سوهی نمیتونه بیاد.
- تو حالت خوبه؟
صدای آرومش ردی از نگرانی نداشت، اما برق آشنای توی چشم های پسر باعث شکوفه زدن لبخند محوی روی لب های کیونگسو شد.
~ من خوبم، فقط یکم... خسته و بی حوصله شدم.
صدای خنده امی و شینگ به جیغ زدن شباهت بیشتری داشت ولی هر دو پسر همچنان صحبت کردن با صدای آروم رو ترجیح میدادن.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Opia ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Hayran Kurgu"شدت مبهم نهفته در تماس چشمی" مسیر خوب زندگی جونگده درست بعد از مراسم نامزدیش تغییر جهت میده و اینبار همه چیز به دوست عزیزی که جونگده مدتهاست از دیدنش محروم شده برنمیگرده، بلکه موضوع حالا پارتنر جدید اون پسره؛ اوه سهون! 🍂Couples : Xiuchen. Kaihun...