قسمت سی و هفتم : اون همیشه پیدامون میکنه
پارک رزی از تنها خونه موندن متنفر بود. برای همین هم علارغم حرف مادرش که گفته بود خونه بمونه، کمی بعد از اونها به طرف عمارت آلفای سرخ حرکت کرده بود و بعد از فهمیدن اینکه مادر و برادرش برای پیدا کردن جیمین به همراه آلفای سرخ از شهر بیرون رفته بودن، توسط هیین به عمارت دعوت شده بود. و البته که دلش میخواست به دختر تبریک بگه، اما در حال حاضر نگرانی برای برادرش باعث شده بود نتونه اونقدری که باید، از دیدن دوستش که قرار بود تا دو روز دیگه ازدواج کنه، خوشحال باشه.امگای مو صورتی نگران بود اما ایمان داشت که آلفای سیاه _که الان لقبش به سرخ تغییر کرده بود_ میتونه برادرش رو پیدا کنه. اونها همدیگه رو قبول نکرده بودن و رابطهشون هم تعریفی نداشت، اما رزی مطمئن بود که اون مرد هیچ علاقهای به دیدن درد کشیدن برادرش نداره. شاید گاهی میشد علاقه به به قتل رسوندن جین رو از توی چشمهاش خوند اما علاقه به اذیت کردن جیمین رو هرگز.
"چیزی میخوری؟" چریونگ که سمت راستش پشت پیشخان آشپزخونه نشسته بود پرسید و رزی به آرومی سرش رو به چپ و راست تکون داد.
امگای مو قرمز با ناراحتی آه کشید و امگای مو بلوند کمر دختر رو نوازش کرد.
"هی، لازم نیست انقدر نگران باشی. داداشت پیدا میشه." صدای تنها آلفایی که توی خونه مونده بود، باعث شد دختر سرش رو بالا ببره و رایحهی اقیانوس رو نفس بکشه.
جیسو که پیرهن گشاد و شلوار مشکی رنگی تنش بود، لیوان چایش رو روی میز گذاشت و دوباره گفت "نگران نباش."
رزی انگشتهاش رو زیر میز گره کرد و پرسید "از کجا انقدر مطمئنی که آلفای سرخ میتونه داداشم رو پیدا کنه؟"
مو قهوهای رو صندلی مقابل دختر نشست و لبهای قلوهایش رو حرکت داد "چون همیشه همین کارو میکنه. همیشه پیدامون میکنه. مهم نیست چقدر ازش دور باشیم و چقدر صدمه دیده باشیم."
رزی که احساس نمیکرد این حرفها فقط دربارهی برادرش باشه، دستهاش رو روی پیشخان گذاشت و چشمهای بزرگش رو به آلفا دوخت و بدون فکر زمزمه کرد "تو رو هم همینطوری پیدا کرد؟"
جیسو سرش رو بالا برد و نگاههاشون به هم گره خورد. چشمهای رزی پر از سوال بود و جیسو مطمئنن نبود که علاقهای به منتظر نگه داشتن دختر داشته باشه. قبلا شاید، اما حالا؟ نه.
هیئن نگاهی به آلفای مضطرب انداخت و از جاش بلند شد "چریونگ، بیا بریم ببینیم سوهو چیزی پیدا کرده یا نه."
مو قرمز از جاش بلند شد و جیسو با چشمهاش از هیئن برای این خلوت تشکر کرد. اگه قرار بود به سوالهای امگا جواب بده، ترجیح میداد وقتی فقط خودشون دو نفر اونجا هستن، این کار رو بکنه.
VOUS LISEZ
The Black Army | Yoonmin
Fanfictionکاپل : یونمین کاپلهای فرعی : نامجین، چهسو، سوهو(وانآس) & چریونگ (ایتزی)، شوکی ژانر : فانتزی، امگاورس، اسمات، انتقام شب های تیره و روزهای روشن میگذشتند. فصل ها عوض میشد و آدم ها به سمت سرنوشتشون سفر میکردن. دنیا مثل همیشه چرخهی طبیعت رو میگرد...