فلش بک به جیهوپ شیش ساله =
هیونگ هیونگ ببین چی پیدا کردم یه پروانه
"ونژی با لحنی خشک و جدی گفت"
ولش کن بره
"جیهوپ پرسید"
چرا؟
"ونژی گفت"
پروانه ها زندگی کوتاهی دارن تو کوتاه ترشون نکن
"جیهوپ گفت"
اما خیلی زیباست
"ونژی گفت"
هرچیزی که زیباست خوب نیست
"جیهوپ با چهره ای معصومانه پرسید"
یعنی تو خوب نیستی
"ونژی با چهره ای خشک به جیهوپ زل زد
و اروم به سرش ضربه زد"
احمق
"جیهوپ ناراحت شد و پروانه رو ول کرد"
"ونژی گفت"
هرچیز زیبایی خوب نیست...گل شقایق سرخ بشدت زیباست اما به اندازه ای سمیه که میتونه جونتو بگیره.... اگر چیزی زیبا بود بدون همیشه خوب نیست
درمورد ادم ها هم همینطور
"ونژی گفت و بلند شد و به سمت خونه رفت
جیهوپ با تعجب به ونژی نگاه میکرد
براش سوال بود چرا ونژی اینقدر بی احساسه و همچی رو بد میبینه
جیهوپ وسط جنگل بود و راه برگشت رو بلد نبود و حواسش به ونژی نبود و متوجه رفتنش نشده بود
جیهوپ ترسیده بالاخره اون کودک شیش ساله بود که حتی بلد نبود تا 10 بشماره
جیهوپ به تخته سنگی تکیه داد و منتظر ونژی موند
یک ساعت گذشت و خبری از ونژی نبود
جیهوپ امیدش رو از دست نداد
شب شد و ونژی نیومد
جیهوپ بشدت ترسیده بود
صدایی شنید
صدای خش خش برگ ها که زیر پای چیزی یا کسی خورد میشدند"
ŞİMDİ OKUDUĞUN
"بادبزن"
Korkuکی جرعت کرده خشم امپراطور افلاک رو بیدار کنه؟ کی میتونه با بی رحم ترین امپراطوری که دنیا به خودش دیده مبارزه کنه؟ شاید اون برای مبارزه نیومده.... شاید دنبال رویاشه .........................................................................