"ترس"

43 8 0
                                    

یک هفته بعد از انتخاب شدن ـ
دید جیهوپ ـ
امروز هفتمین روزیه که دارم داخل قصر زندگی میکنم
زندگی خوبی دارم
غذا خوب میخورم
فقط.... نمیتونم خانم هویی رو ببینم و ونژی همش جلوی چشممه و یکم اذیتم میکنه
امروز باید برم پیش ولیعهد باهام کار دارن باید اماده بشم...
اول حموم...
جیهوپ بعد از یک دوش اب گرم مشغول خشک کردن موهاش شد موهاش رو شونه زد و بالای سرش جمع کرد و چوب بست
ردای سفیدی تنش کرد که نسبتا کلفت بود تا بدن زیباش معلوم نشه
صندل هاشو پوشید و راه افتاد به سمت اتاق ولیعهد
رسید و اروم در زد
ولیعهد با صدای بلند گفت
بیا تو
جیهوپ اروم در رو باز کرد و وارد شد
جیهوپ اروم جلوی میز ولیعهد نشست و سر خم کرد
و اروم گفت
با من کار داشتید... سرورم
یونگی اروم گفت
یه درخواست دارم... میدونم عجیبه ولی ممنون میشم اگر انجامش بدی
جیهوپ با صدای اروم گفت اگر شما دستور بدید من حتما انجام میدم
یونگی کمی از ابش رو خورد و گفت
لخت شو
جیهوپ با تعجب به یونگی نگاه کرد و با صدای لرزون گفت
ا... اما قربان
گفتم لخت شو
یونگی با صدای بلندی گفت

"بادبزن" Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon