𝒁𝒊𝒎𝒂.34

491 147 49
                                    

Part.34🥀☃️

سلام...می‌دونم خیلی دیر کردم و بابتش بی‌نهایت شرمنده‌ام. هر توضیحی بهانه است ولی نوشتن واقعا داره سخت میشه. 🥺😍

با اینکه دیر کردم ولی امیدوارم دوست داشته باشید پارت جدید رو♡
دیشب که تو تلگرام آپ کردم سوت و کور بود. حداقل شما نظر بدید😅🤭😍

نکته: قبل شروع این پارت افسانه‌ای که براتون گذاشتم رو بخونید و عکس‌ها رو ببینید تا بهتر دیالوگ های این پارت رو درک کنید😍❤️

نکته: قبل شروع این پارت افسانه‌ای که براتون گذاشتم رو بخونید و عکس‌ها رو ببینید تا بهتر دیالوگ های این پارت رو درک کنید😍❤️

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

ساکورا یا شکوفه‌های گیلاس؛ یک افسانه ژاپنی عاشقانه

ساکورا، یکی از افسانه های ژاپنی عاشقانه است که صدها سال پیش از ژاپن باستانی آغاز شد. در آن زمان، لردهای فئودال جنگ‌های وحشتناکی به راه انداختند، سراسر کشور را پر از غم و اندوه و ویرانی کردند و بسیاری از مبارزان جان بر کف کشته شدند. کمتر لحظه‌ای وجود داشت که مردم احساس آرامش داشته باشند. وقتی هنوز جنگی تمام نشده بود، جنگ دیگری شروع می‌شد. زندگی این‌طور سخت بود.

در نقطه مقابل، جنگل زیبایی وجود داشت که حتی جنگ هم نمی‌توانست آن را لمس کند. پر از درختان سر به آسمان کشیده و شکوفه‌هایی با عطر لطیف که به مردم شکنجه‌شده ژاپن آرامش می‌دادند. هر چقدر هم که جنگ سخت بود، هیچ یک از ارتش‌ها جرأت نداشتند به این شگفتی طبیعت صدمه‌ای وارد کنند.

در این جنگل زیبا، درختی بود که هرگز شکوفه نزد. با این‌که پر از زندگی بود، شاخه‌هایش گل نمی‌دادند. به همین دلیل، مرده و خشک به‌نظر می‌رسید. اما هرگز سقوط نمی‌کرد. به نظر می‌رسید محکوم به لذت بردن از رنگ و عطر گل‌ها و درختان اطراف است.

شمه‌ای از جادو

درخت خیلی تنها بود. حیوانات هم از ترس به او نزدیک نمی‌شدند. حتی علف‌ها هم در اطراف آن رشد نمی‌کردند. تنها حالت این درخت تنهایی بود. در افسانه های ژاپنی عاشقانه می‌گویند یک روز، یک دریاد (پری جنگلی)، به قصد دیدن این درخت به جنگل آمد.

او با لحنی مهربانانه به درخت گفت که می‌خواهد او را زیبا و سرزنده ببیند و می‌خواهد برای این اتفاق، به او کمک کند. او از طلسمی استفاده کرد که 20 سال طول می‌کشید و در این مدت، درخت می‌توانست آن‌چه را که قلب انسان‌ها احساس می‌کند، درک کند. پری به این فکر می‌کرد که شاید درخت از این طریق هیجان‌زده شود و دوباره شکوفه بزند.

Du hast das Ende der veröffentlichten Teile erreicht.

⏰ Letzte Aktualisierung: Feb 12 ⏰

Füge diese Geschichte zu deiner Bibliothek hinzu, um über neue Kapitel informiert zu werden!

ZIMAWo Geschichten leben. Entdecke jetzt