Chapter21

435 56 83
                                    


اهنگ چپتر:
Sledgehammer/Fifth Harmony

*****

برخلاف دفعه ی اول چشمامو میبندم.ذهنم از همه فکرا خالی میشه و تنها چیزی که روش تمرکز میکنم اون و لب های گرمش رو لبامه.

این اصلا شبیه بقیه تجربه هام نیس(مگه نگفتی اولین بارته:|).بوسه از بار اول خشن تره.دستاش از رو گونه هام میره رو کمرم و کمرمو محکم میگیره.نمیدونم دستامو کجا بزارم واسه همین آروم میزارمشون رو گونه هاش.

به آرومی یه قدم میاد جلو و من یه قدم میرم عقب تا اینکه پشتم ب درخت بید برخورد میکنه.بدنم ریلکس و آروم و درعین حال هیجان زدس.اون باعث میشه خودمو رها کنم.آتیش وجودش یخمو آب میکنه.در حال حاضر غیر از اون ب هیچ چیز دیگه نمیتونم فکر کنم.تمام ذهنمو مشغول کرده طوری که به چیز دیگه نمیتونم فکر کنم.

بارون شدتش یکم بیشتر میشه و از درخت فرو میریزه.اهمیتی نمیدم فورم اهمیتی نمیده.پام روی چاله ی آبه و بی حس شده و بلوز و موهامم خیس شدن.حتما موقع برگشت به کلاس قیافم افتضاح خواهد بود ولی درواقع الان اصلا اهمیتی نمیدم .به تنها چیزی که الان اهمیت میدم اینه که منو اون باهمیم الان.

ازم یکم فاصله میگیره و بوسمونو قطع میکنه.و میگه:
_چرا؟

_چی چرا؟

_چرا داری میبوسیم؟
از سوالش خجالت زده شدم.

مطمئن نیستم چرا تصمیم گرفتم ببوسمش ولی میدونم که دلم میخواست ببوسمش
سوالشو با پرسیدن یه سوال دیگه نادیده میگیرم:
_چرا تا اینجا تعقیبم کردی؟

_برای اینکه میدونستم تو میخواستی تعقیبت کنم
یه لبخند از خودراضی میزنه

بعضی وقتا این از خودراضی بودنش رو مخه ولی الان یه جورایی...بامزس؟

_و تو از کجا میدونستی که دوس دارم تعقیبم کنی؟

_میدونستم دیگه.
لبخند ازخودراضیش محو میشه و با چشماش به لبم نگاه میکنه.

صورتشو بهم نزدیکتر میکنه ولی دقیقا درست زمانی که میخواد ببوستم میگم:
_داره بارون میاد

نمیدونم چرا همچین چیزی گفتم،نمیدونم چرا دلم نخواست بزارم ببوستم(تو که هیچیو نمیدونی-_-)فقط میدونم که دیگه به اندازه وقتی که بوسیدمش اطمینان خاطر ندارم.

بی صدا میخنده ولی عقب نمیره:
_اره داره میاد

دوباره لباشو میزاره رو لبام ولی بعد چندلحظه عقب میکشم:
_باید بریم سر کلاس.

کلاس حتما تا الان شروع شده.راستش دلم نمیخواد با این وضع یهو برم سر کلاس چون دیر شده و منم سرتاپا خیسم.بچه ها مشکوک میشن

میپرسه:
_واقعا دلت میخواد بری سر کلاس؟

صادقانه جواب میدم:
_نه

Poison(persian translation)Where stories live. Discover now