Chapter35

398 41 52
                                    

Safe And Sound/Taylor Swift ft Civil Wars(the hunger games soundtrack)
(این هم پیشنهاده منه هم نویسنده:))

Poison/Beyoncé

د.ا.د هانتر(داستان از دید هانتر):

با موفقیت به ماشینم میرسم.درشو باز میکنم و سوار میشم.

چرا با خودم چتر نیوردم؟کاملا خیس شدم ولی خوشبختانه تونستم دفترو خشک نگه دارم.لباسام به خاطر خیسی تیره تر شدن و مجبورم موهامو بالا نگه دارم که آب موهای خیسم رو پشتم چکه چکه نکنه.

یهو متوجه یه چیزی میشم و قسم میخورم که قلبم واسه یه لحظه از کار افتاد با این فکر.من با خودم چتر اورده بودم ولی تو اون اتاق جا گذاشتمش.....

د.ا.د فور:
(هاااا بالاخره فوررر)

پپرونی یا پنیر؟کدوم مزش بهتره؟اگه بخوام صادق باشم باید بگم که من قبلا پیتزا نخوردم تا الان،مردم بهم میگن خلم(هستی دیگه اخه کی از پیتزا میگذره وااای)ولی پیتزا هیچوقت اشتهامو تحریک نکرده.هانتر گفت که پیتزا دوست داره پس شاید دفعه بعد که اومد خونم واسش یه پیتزای لعنتی بپزم.

پیتزای پنیرو برمیدارم و میرم جلوی مغازه تا خریدامو حساب کنم.یخ پیتزا از الان شروع به آب شدن کرده و صف خیلی طولانیه.نمیتونن یه صندوقدار لعنتی دیگه بزارن که کارا زودتر راه بیفته؟پنج تا صندوق هست ولی فقط یه کارمند داره کار میکنه که تازه همونم تند کار نمیکنه.اگه آدمای بیشتری کار میکردن الان از این جای کوفتی زده بودم بیرون.

به خانومی که جلوم ایستاده میگم:
_ببخشید خانوم،نمیخواید برین جلو؟
صف به جلو حرکت کرده ولی خانوم جلوییم هنوز سر جاش وایساده و تکون نمیخوره.

جواب نمیده انگار اصن متوجه حضورم نشده.صف بازم به جلو حرکت میکنه ولی اون بازم حرکت نمیکنه.

دوباره بهش میگم:
_ببخشید خانوم ولی صف داره میره جلو.

فقط پشت سرشو میبینم پس نمیتونم بگم قیافش چه شکلیه.اون همینجور وایساده و چندنفر میان پشت من وایمیستن.

این زن داره اعصابمو میریزه بهم بدجور و دارم به این فک میکنم که برم و جلوش وایستم ولی به نظر یکم پیر میاد و ممکنه مردم غر غر کنن.

به آرومی به شونش میزنم:
_خانوم میشه-

برمیگرده سمتم و سرم داد میکشه:
_برو عقب!به من دست نزن!

وات د فاک؟(وات د فاک دیگه انگلیسی نیس انقد پرکاربرده من خودم ب شخصه یه جمله ی فارسی حسابش میکنم:دی)

هل میشم و چند قدم میرم عقب.سفیدی چشماش قرمز شده و چشماش انگار داره از حدقه درمیاد.سیاهی زیر چشماش نشون از کمبود خوابش میده و موهای بلوندش به صورتش چسبیده.یجوری بهم نگاه میکنه انگار ترسیده درحالیکه من از اون ترسیدم.یه چیزی تو عمق چشماش به طرز وحشتناکی آشنا میاد.

Poison(persian translation)Where stories live. Discover now