اون میگه:
_اومدم اینجا بهت یه چیزی بگم.خانوم جونز میگه:
_اوه هانتر اون خیلی ستودنیهستودنی؟چی؟شوخی میکنه؟
_ستودنی؟
فور اینو میگه و حواسش به خانومای پیر استخر معطوف میشه.دستشو میگیرم میکشمش به سمت گوشه ی استخر تا صدامونو نشنون.
یه خانوم پیر دیگه از پشتمون میگه:
_خوش بگذره بهتونخیلی خجالت آوره چرا این خانومای پیر فک میکنن اون یجورایی کراشمه(کراش کسیه که دوسش داری ولی اون نمیدونه یا اینکه هنوز وارد رابطه جدی نشدن)
_تو این همه راه اومدی تا بهم یه چیزی بدی؟اصن از کجا میدونستی من اینجام؟دنبالم کردی؟
یکم عجیبه که اون میدونست من کجام چون من بهش نگفته بودم قراره اینجا باشم._مهم نیست ولی واست اینو اوردم
یه تفنگ کوچیک که شکل اسباب بازیه درمیاره و بهم میده.شبیه تفنگ صورتیه(تفنگ صورتی یه مدل تفنگه ک شبیه کلت های معمولیه ولی صورتیه این ک کاربردش مثه معمولیاس یا نه نمیدونم)
_چی؟این دیگه چیه؟
قبل از اینکه تفنگو بگیرم دستم ازش اینو میپرسم
نمیخوام با تفنگ دیده بشم ممکنه تو دردسر بزرگی بیفتم._این تفنگ اسپری فلفله
میزارتش تو دستم_اسپری فلفل؟چی؟چرا؟چرا من باید به اسپری فلفل نیاز پیدا کنم؟
اینو ازش میپرسم.و چرا اون باید به من اینو بده_لازمه واست یاداوری کنم دیروز چه اتفاقی افتاد؟این برای حفاظته تو هست
_از کی تا حالا به محافظت از من اهمیت میدی؟
اون کسیه که گذاشت تقریبا کل راه بار تا خونه رو پیاده برم(اون ک رسوندتتO_o)
_فقط بگیرش
به زور دوباره میزارتش تو دستم به نظر میاد با سوالم یکم بهش توهین شده._اگه نخوامش چی؟
میپرسم اینو ولی بیشتر شبیه نظر دادنه تا سوال پرسیدن_لعنتی.انقد لجباز نباش من الان دارم باهات خوب رفتار میکنم فقط این تفنگ لعنتیو بگیر
صداش از یه زمزمه بلند تر شده
_من لجباز نیستم.
از خودم دفاع میکنم.اگه اینجا کسی لجبازه اون یه نفر خودشه._باشه اهمیتی نمیدم به درک
تفنگو از دستم میگیره روشو برمیگردونه و میره .تو یه چشم بهم زدن از دیدم خارج شدبه سرعت از اتاق خارج میشه.
چی شد؟اگه بهم میخواست یه تفنگ اسپری فلفل بده حتما فک میکرده یه اتفاقی قراره بیفته که باعث میشه به اون تفنگ نیاز پیدا کنم.به نظرم اون یه چیزی میدونه که من نمیدونم.اون بیشتر از چیزی که به من میگه خبر داره.
و اون امروز به نظر متفاوت میاد انگار یه دکمه ایو تو مغزش زده.رفتارش با من کلا متفاوت شده