قسمت بیستم

313 25 13
                                    

One direction_infinity
Selenagomez_the heart want what it want
________________________________________________

یه لحظه با خودم پشیمون شدم که اومدم پایین این موقع شب.اون اصلا منو درک نمیکنه که من یه دخترم دوست ندارم همه حرفاشو گوش کنم. اگه مامانم ببینه من الان رفتم پایین نصفم میکنه از وسط. من یه احمق واقعیم. خواستم برگردم به سمت خونه که یه ماشین بوق زد. واقعا نمیدونی که الان نباید بوق بزنی . اهه. به سمت ماشین رفتم و در جلو رو باز کردم.
"هر چی میخوای بگی زود باش"
"چرا انقدر سرد شدی?"
"چی میگی?"
"تو اونی نیستی که درس زیاد بخونی اونوقت به من میگی یه ماه میخوام بخونم"
"امتحان ترم دوم فرق داره"
"میدونم ولی یه استراحتی بینش هست"
"خودت میگی استراحت"
"من خستت میکنم نه?"
"آره"
سرشو برگردوند تو چشمام نگاه کرد.
"من میرم مامانم بیدار میشه"
"ببخشید اگه باعث میشم خسته بشی. تو نمیدونی داغ مادر چقدر بده .من و بابام سه هفته تمام فقط افسرده شده بودیم.زندگی بدون مادر خیلی سخته . کاش قدرشو بدونی نازنین"
واسه یه لحظه دلم براش سوخت. درسته مامانم بیشتر وقتا خونه نیست ولی راس میگه داغ مادر خیلی بده. واسه یه لحظه همه چیزا رو فراموش کردمو دستشو گرفتم.
"ببخشید آرش"
"تقصیره منه قول میدم دیگه ناراحتت نکنم"
بغلش کردم.صورتش داغ بود. میتونستم بگم چشماش خیلی پف کرده به خاطر گریه.
"دوستت دارم آرش توروخدا دیگه ناراحت نباش همه که تو دنیا نمیمونن. یکی زودتر میره. یکی دیر تر میره. مهم اینه که واسش آرزوی خوشحالی رو تو اون دنیا براش آرزو کنی. من خیلی تو این موضوع درکم کم بود. ببخش منو"
"من باید از تو معذرت خواهی کنم که تو این چند هفته یه زنگم بهت نزدم"
"مهم نیست. مهم اینه که الان روحیت خیلی بهتر از قبله"
"تو خیلی مهربونی نازی من لیاقتتو ندارم"
"دیگه اینطوری نگو نارحت میشماا"
لپشو بوس کردم. بوی عطر میداد. عطر خیلی خوب بود چند بار بوش کردم . خوب و آشنا.
"باشه"
"من برم دیگه"
"باشه ببخشید این موقع شب گفتم بیای پایین"
"کارم داشتی دیگه"
"من که همیشه کارت دارم"
"باشه کاری نداری دیگه من برم"
"نه برو عزیزم خداحافظ"
"خداحافظ"
خیلی حرفاش روم اثر گذاشته بود ولی هنوزم از دستش ناراحت بودم. دوست دارم زودتر این وضع تموم بشه.این حس بدی که نمیدونم اسمشو چی بزارم. کلیدمو از جیبم دراوردم بیرون.رفتم تو اتاقم. خداروشکر مامانم خواب بود.
رفتم تو تختخواب.خوابم نمیبرد. به همه چیز فکر میکردم. حالا میفهمم چرا سارا انقدر آرشو دوست داشت. هنوزم دلم براش میسوزه. امیدوارم یه نفر پیدا بشه که آرشو از فکرش بیاره بیرون.

_________________________________________
باز آشتی کردن :D
بچه ها شما آهنگ جدید وان دیو گوش دادید. به نظرم از drag me down بهتره. نه?

بهترین اشتباهTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon