part 20

46 11 1
                                    


داستان از نگاه سوم شخص:

آروم وارد اون خونه که طبق نقشه ی جنگل دقیقا مرکز جنگل قرار داشت شد.

به آرومی بوت های گلیشو در آورد و خرگوش بیچاره ای رو که شکار کرده بود رو رویه میز چوبه ایه داخل خونه گذاشت.

شاید فکر کنید اون خیلی بی رحمه که یه خرگوش بیچاره رو شکار می کنه تا بخوره ولی به این فکر نمی کنید که آیا اون چاره ی دیگه ای هم داره؟

البته که داره. اون الان می تونست با خانوادش زندگی کن. اون الان ۲۱ سالشه. پسرایه هم سن و سال اون اکثر وقت خودشون رو تو پارتی ها و جاهایه مختلف هدر میدن و درصد کمی از اون ها درس خوندن رو ملاک زندگی خودشون قرار میدن و تمام تلاششون اینه که فارغ التحصیل بشن و وارده دوره ای جدید از زندگیشون بشن.

ولی اون هر پسری نیست. اون پسره نخبه ایه که تو ۱۸ سالگی خونه را ترک کرد و البته که شما نمی دونید چرا؟

جواب اینه که اون می ترسید. از این می ترسید که خانوادش اونو قبول نداشته باشن. درست مثله خواهرش. می ترسید که اونا درکش نکنن.

یکی از خاطرات بچگیش که هیچ وقت از ذهنش پاک نمیشه وقتی بود که پدر و مادرش خواهرش رو روانی و افسرده خطاب کردن.

اون همه ی این ها رو با چشم هایه خودش دید ولی ترجیح داد ساکت بشه و به نظر خودش بهترین کار رو انجام داد ولی موضوع اینجاست که این بهترین کار نبود.

می خواست چاقو برداره تا گوشت خرگوش رو جدا کنه ولی یه صدا توجه اونو به خودش جلب کرد.

این واقعا امکان نداره. اون دقیقا وسط جنگله و معمولا تو جنگل تلفن همراه آنتن نمیده. اومد جواب بده که قطع شد. درسته فقط در حده یه زنگ زدن آنتن می داد.

بدون ادامه دادن به فکر کردن یا هر کاری رفت و با صبر و حوصله گوشت خرگوش رو جدا کرد و اونو تویه یه جور سینی از جنس چوب گذاشت که اون هم مثله بقیه وسایل کلبه، ساخت دست خودش بود.

بیرون از کلبه خاکستر هایه آتش دیده میشه. یه سری چوب خشک اون اطراف بود و اون تونست با تکنیک های خاص خودش آتیش درست کنه تا حد اقل مثله انسان های نخستین گوشت خام نخوره.

طولی نکشید که صدایه خش خش اومد. این صدا ها طبیعی هستن چون اینجا حیوانات وحشی زیاد هست ولی الان فقط صداس و هیچ حیوانی نیست.

چند ثانیه هم طول نکشید که یه گله آدم که با لباس های پلیس بودن بیرون پریدن.

یکی از اون ها با شادی داد زد.

_تایلر جانسون رو پیدا کردیم. انگار سالمه.

آره اون تایلر بود. الان پیدا شده. ونسا، هری و زین خیلی خوش حال خواهند بود ولی مهم اینجاست که آیا خوده تایلر هم خوش حاله؟

جواب این سوال رو هیچ کس به جز خودش نمی دونه.

Always proud of my selfWhere stories live. Discover now