آنچه گذشت...
دستاش رفتن سمت در و بازش کرد و اتاق کوچیک و تاریکی رو دیدم.
وقتی داشتم میرفتم چیزی نمیدیدم. صدای کلید برق اومد و چند ثانیه طول کشید تا چراغ روشن بشه. اتاق خیلی کوچیک بود و دیوارا سفید و کثیف بودن. زمین بتنی بود و یه میز پر از کاغذ اونجا بود ولی چیزی که توجهمو جلب میکرد اینا نبودن.
چیزی که توجهمو جلب میکرد دیوار پر از تلویزیون بود. همشون یکنواخت و کوچیک بودن. صدای پا شنیدم و دیدم هری اومده و صورتش رد اشکاش معلومه.
از کنارم رد شد و رفت سمت لپ تابی که زیر کاغذا بودن. انگشتاش روی دکمه ها حرکت میکردن چندتا رمز زد و همه ی تلویزیونا روشن شدن.
چند ثانیه طول کشید که بفهمم چی نشون میدن، ولی زود چیزای آشنا به چشمم خوردن
صفحه ها قسمت های مختلف خونمو نشون میدادن.
بیرون در خونم.
داخل خونم.
آشپزخونم.
پذیراییم.
راهرو.
اتاق خوابم.
فکرم بهم خورده بود و نمیفهمیدم چه خبره. چند وقته که اینا اینجان؟ قبل دزدینم منو میشناخت؟ برگشتم و به یه هری که کاملا سفید بود نگاه کردم. چشماش پر بودن انگار قرار بود همین الان از حال بره.
"ا-این چ-چیه؟"
به ارومی و لرزان پرسیدم
سرشو با خجالت پایین گرفت و صدای لرزونش اتاقو پر کرد
"وسواس فکریه من"
~
"آرابلا؟ دختر شیرین؟ میشه با من حرف بزنی؟"
صدای لوکیزی تو گوشام پیچید.
خیره شده بودم و دهنم نمیتونست تکون بخوره. یک هفته و نیمه که هری رازشو گفته. من نمیتونم بخوابم و وقتی هم که میخوابم با کابوس هایی از اون روز بیدار میشم. زیاد غذا نمیخورم اگر هم بخورم همشونو بالا میارم. من از روی تخت لوکیزی تو خونه ی آنتونی اصلا بلند نشدم حتی وقتی بعضیا میومدن تا باهام حرف بزنن.
فقط خاطرات اون روز تو ذهنم تکرار میشن..
"هری! با من حرف بزن!"
داد زدم و شونه هاشو تکون دادم
تقریبا چشماش بی جون بودن. مانیتور ها هنوزم داشتن خونمو نشون میدادن و انگار هری طلسم شده بود. اسلحه ی روی گیجگاه هری رو برداشته بودن ولی اون حتی تکون نمیخورد. بدنش سفت و محکم بود و نفساش سخت و نامنظم. فقط میخواستم حرف بزنه، یه چیزی بگه، هرچی که شده تا نشون بده یه هدف خوبی داشته.
"آرابلا، تو باید ترکش کنی، مشخصه که از نظر روحی زیاد خوب نیست"
الیوت گفت و بیشتر عصبانیم کرد
![](https://img.wattpad.com/cover/89747527-288-k775740.jpg)
YOU ARE READING
Obsessive | On Hold
Fanfiction"اين عشق تو بود كه مارو توي اين دردسر انداخت" اون گفت و دستاشو روي شونه هام كشيد "خب عزيزم،اين عشقه تو هست كه مارو از اين دردسر بيرون ميكشه" اروم گفتم فصلِ دوم فن فيك Excessive (Harry Styles AU) [Persian Translation] Copyright All Rights Reserved @...