ارابلا كاسپر:
"ارابلا عجله كن! ما قرار بود ٢٠ دقيقه پيش اونجا باشيم،"
لوكيزي از بيرون در داد زد و من اه كشيدم
"تقريبا امادم!"
منم داد زدم
"تو دقيقا همينو ٢ بار پيش گفتي!"
"اين دفعه قول ميدم!"
گفتم و به ايينه نگاه كردم.
من موهامو يكم فر كرده بودم ولي هنوز حالت اصلي خودشو داشت و خيلي كم ارايش كرده بودم ولي چشمام يكم تيره تر شده بود ، از سوفيا رژ لبش رو گرفته بودم و لبام قرمز شده بود، يه سايه خاكستري زده بودم و براي اينكه زياد نباشه فقط يكم بالا و پايين چشمم زده بودم، پوستم خيلي روشن بود پس يكم رژگونه و پودر و هايلايتر استفاده كردم.
يكم عجيب بود كه زير لباسام از يه سري چيز هاي ديگه استفاده كرده بودم ، بند جورابام درست زير پيراهنم بودن و روي رونامو پوشيده بودن و سوتينم سينه هامو به سمت بالا ميداد و انگار واقعا سينه داشتم ، پيراهنم قشنگ خميدگي هاي باسن و كمرمو نشون ميدادن،و حس مي كردم ٢١ سالمه نه ١٧.
كفش هاي پاشنه بلند سوفيا ابي نفتي بود و نرم بود ، اولين بار كه نشونم داد فكر نمي كردم با پيراهنم ست باشن،ولي وقتي جلوي ايينه وايستادم نظرم عوض شد،به پاهام دست زدم تا ببينم جايي نمونده باشه كه شيو كنم و بعد زير بغل هامو هم دست كشيدم،
يكم عطر زدم و كت و موبايلمو برداشتم و كتمو پوشيدم و درو باز كردم.لوكيزي دم در لم داده بود ولي تا در باز شد اونم هل شد و وايستاد ، چشماش به خاطر ظاهرم درشت شدن و به صورتم نگاه كرد ، بهش لبخند زدم و از كنارش رد شدم و اون دنبالم راه افتاد،
"هري يه احمقه كه دنبال تو و اين نمياد"
گفت و خنديدم
"خب اين يه مشكل شخصيه!"
گفتم و ابرو هاشو داد بالا
"اعتماد به نفستو دوباره به دست اوردي!"
گفت و من خنديدم
"تو هيچ ايده اي نداري!"
گفتم و به سمت ماشين رفتيم
•••
كلاب پر بود و ياد اولين باري افتادم كه هري منو اورد اينجا ، با اينكه به منطقه وي اي پي رسيدم مردم زيادي اونجا بودن ، من زود سوفيا رو تشخيص دادم و به سمتش رفتم و چشم هاش به خاطر ظاهرم درشت شد.
"يا عيسي مسيح،ارابلا!"
گفت و خنديدم و بغلش كردم
"منم همينو در مورد تو ميتونم بگم!"
گفتم و به سينه هاش اشاره كردم.
"تلاش مي كنم"
گفت و به سمت پسر ها رفتيم.
ليام ، زين ، لويي و نايل همه روي جاي معمولشون نشسته بودن و يه جاي خالي مونده بود، هري نبود و لوكيزي زود رفت اونجا نشست و اه كشيدم، حدس ميزدم نياد ولي الان كه اينجام واقعا دوست دارم اينجا باشه تا ببينم در مورد لباسم چي ميگه (از دست رفتا :/)
به كلاب نگاه كردم و سوفيا راست ميگفت، دختر هاي لخت با كفش پاشنه بلند راه ميرفتن و بعضي مرد ها پيششون بودن و اونارو ميبوسيدن، بعضي هاشون هم روي پاهاشون نشسته بودن و روي پاهاشون ميرقصيدن و بعضي هاشون با موزيك ميرقصيدن و دلم پيچ خورد وقتي يه دختر نوجوان رو با يه مرد ديدم كه وارد دستشويي شدن.
"ارابلا شنيدي چي گفتم؟"
سوفيا گفت و از فضا اومدم بيرون
"چي؟"
گفتم و خنديد
"چون كريسمسه ، قانون ها بهتره و ميتونم پيش ليام نباشم و مشروب بخورم و بقيه جاها برم"
گفت و چشمام درشت شد
"واقعا؟ اين در مورد من هم صدق ميكنه؟"
گفتم و سرشو تكون داد
"احتمالا اره و اگرم نه، كي اهمييت ميده اون اينجا نيست!"
گفت و شونمو بالا انداختم
"درسته"
سوفيا يه چيزي دم گوش ليام گفت و ليام سرشو تكون داد و اونو بوسيد و سوف دستمو كشيد و به پايين رفتيم
"بريم نوشيدني بخوريم!"
"اما من هنوز ٢١ سالم نشده!"
"تو از ١٨ سالگي ميتوني بخوري و سينه هات تورو ٢١ نشون ميده!"
"يه بار همون بالا بود ، چرا اونجا نرفتيم؟"
"پايين باحال تره ، مردم از كنترل خارجن!"
به سمت يه مرد ميانسال توي بار رفت و دم گوشش يه چيزي گفت و مرد رفت نوشيدني هامونو اماده كنه.
•••
هي گايز،ميدونم خيلي دير شد و الان همه ميخواين منو بكشين كلي ببخشيد اين پارت كم بود قول ميدم فردا ٢ رو اپ كنم چون امتحان ها شروع شده بود و يه سري اتفاقات افتاد و عموم فوت شد و اينا.....
ببخشيد بازم،كلي كلي كلي كليييييي،دوستون دارممممم خيلي زياد،بازم عذر ميخوام دلم براتون خيلي خيلي تنگ شده بود😭💙
ال د فاكينگ لاو رژ xx
ESTÁS LEYENDO
Obsessive | On Hold
Fanfic"اين عشق تو بود كه مارو توي اين دردسر انداخت" اون گفت و دستاشو روي شونه هام كشيد "خب عزيزم،اين عشقه تو هست كه مارو از اين دردسر بيرون ميكشه" اروم گفتم فصلِ دوم فن فيك Excessive (Harry Styles AU) [Persian Translation] Copyright All Rights Reserved @...