Chapter 105

2.3K 294 91
                                    

داستان از ديد هرى استايلز

توى اتاق نشيمن نشسته بودم ، شب كريسمسه و تا الان دوتا بطرى جك دنيلز رو خالى كردم و روى زمين كنار خودم انداختمشون.همونطور كه مشروب داشت تمام بدنم رو در اختيار خودش ميگرفت ، به خودم خنديدم.

همونطور كه داشتم با سرعت كلمات رو با بد خطى روى كاغذ جلوى روم مينوشتم انگشت هام ميلرزيدن. من حتى نميدونم كه دارم چى ميگم يا چه كارى انجام ميدم ، ولى حداقل چيزى رو حس نميكنم.

تلفتم تمام شب مشغول ويبره رفتن بود و من حتى به خودم زحمت ندادم تا حتى يك بار بهش جواب بدم. پيام ها به صورت سيل به سمت گوشيم روانه ميشدن ولى من نگرانى هاى بيشترى بجز ان پارتيه لعنتى توى كلاب ، دارم.

دلم نميخواد خودم رو به خاطر امشب ناراحت كنم و تنها راه فراموش كردنش اينكه اجازه بدم مواد و الكل افكارم رو در اختيار بگيرن.
به همين خاطر خيلى سريع روى رد تماس زدم و شروع به باز كردن يه بطريه جديد روى كاغذ هايى كه قبلا روشون چيزى نوشته بودم حالا مچاله شدن ، كردم.

" احمق هاى لعنتى " زير لب به خودم گفتم.

ولى تلفنم دست بردار نبود. در واقع براى تقريبا 20 دقيقه اون بى وقفه به طرز بدى به ويبره رفتن ادامه داد و به همين خاطر من به سختى روى پاهام ايستادم و تلاش كردم تا به اون طرف اتاق برسونم. گوشيم رو برداشتم و متوجه شدم كه تقريبا بيشتر تماس ها از طرف لوكيزى بوده.

14 تماس بى پاسخ ، 12 پيام و 3 پيام صوتى. چندتا پيام از طرف نايل و لويى داشتم و يه تعدادى تماس از طرف ليام و زين.
هر اتفاقى كه داره مى افته ، بهتره كه خوب باشه.

تصميم گرفتم تا شماره ى نايل رو بگيرم و ميدونم كه از بين همه ى اون ها ، نايل تنها كسيه كه منو درك ميكنه و ميدونه كه من سرم شلوغه و حتى حوصله ى درگير شدن توى اين مرخرفات رو ندارم.

تلفن فقط براى يك دقيقه بوق خورد و اون بلافاصله جواب داد. صداى بلند موسيقى از پشت تلفن مى اومد و من نتيجه گرفتم كه اون توى كلابه.

" هرى؟ " نايل توى تلفن داد زد.

" شماها چه كوفتى از من ميخواين؟ من براى روبرو شدن با اين چرت و پرتا بيش از حد مواد كشيدم! " من هم با فرياد جوابش رو دادم.

" اچ ، تو بايد خودت رو به كلاب برسونى ، همين الان " نايل فرياد زد

" چى؟ نه ، نه هيچ راه لعنتى اى وجود نداره " فرياد زدم و روى مبل نشستم

" من جدى ام ، هرى ، اينجا يه مشكلى هست" اون گفت

" پس ، خودتون مشكل لعنتى رو حل كنيد " من گفتم و چشم هامو چرخوندم.

Obsessive | On HoldDove le storie prendono vita. Scoprilo ora