part 9

2.1K 259 8
                                    

زین یکی دیگه از ماشیناشو برداشت و با هری سوار شدن
توی راه به تام زنگ زد که بره خونه و اون ماشینشو ببره کارواش
زین وسواس تر از اینا بود که نده اون ماشینو همه جاشو بشورن حتی اگه هیچیش نشده باشه!

ده دیقه گذشت و هری از فکر کردن خسته شد و تا خواست بپرسه که کجا میرن، زین ماشینو روبروی پارکینگ دانشگاه نگه داشت و برای نگهبان بوق زد

هری با تعجب برگشت و نگاش کرد:
-زین؟؟من فک کردم قراره ببریم جای خاصی حدالقل یچیزی بخوریم باهم

زین تو جای مخصوصش تو پارکینگ دانشگاه پارک کردو ماشینو خاموش کرد:
+چرا چنین فکری کردی؟!
زین جدی گفت و بعد با کیفش پیاده شد(عن کرد بچرو)

هری تو ماشین دنبال کولش گشت و رو صندلی عقب پیداش کرد  و بعد از برداشتنش سریع پیاده شدو درو بست زین داشت از پارکینگ میرفت بیرون که هری با صدای قفل شدن ماشین به خودش اومدو سریع رفت

هری پشت زین تو سکوت راه میرفت
زین مسیرشو جدا کردو روبروی در یکی از کلاسا ایستاد و به ساعتش نگاه کرد
نیم نگاهی به هری انداخت بعد از در زدن رفت تو کلاس

هری پوفی کشید و موهاشو بهم ریخت و دوباره مرتب کرد و رفت سعی کرد فکر کنه که این ساعت چه کلاسی داره
بعد از اینکه یادش اومد نیم ساعتی از کلاسش گذشته بیخیال رفتن به کلاس شد چون حالشم نداشت!

****************

-سلام هری!!

+هی مت سلام چطوری؟

-خوبم چرا نیومدی کلاس؟!

+هیچی..فقط دیر شده بود و ترجیح دادم نیام تا اینکه اون استاد فاکیه چاق و زشت مسخرم کنه و بم بخندن
-هری!بیخال اون فقط بعضی وقتا سیماش قاطی میکنه همین
زیادی پیره مغزش پریده

مت و هری به سالن غذا خوری رسیده بودنو غذاشونو برداشتن، پیش دوستاشون نشستن و مشغول خوردن شدن..

**************

زین، لویی و لیام بعد تموم شدن کلاسای بعد از‌ظهرشون رو میزِ کافه بغل دانشگاه نشسته بودن و لیام راجب پارتی ایی که قرار بود بگیره بهشون توضیح میداد

-یسسسسس پارتی..اینهههه ایول

+لو با اون صدای موتور گازیت دم گوشم جیغ جیغ نکن دختر!

-فاک آپ زین صدای من خاصه !

لیام ادامه داد:
-آره دیگه بحرحال ترجیح دادم یه پارتی بگیرم چون حالم دیگه داشت بهم میخورد از درس خوندن(بدبخت:/)

+تو کلابه یا خونتون؟

-زین به نظرت مامانم میزاره که من تو خونه پارتی بگیرم؟؟اون احتمالن سکته میکنه:/

زین سکوت کرده بود و قیافش راضی یا خوشحال بنظر نمیرسید

لیام: زین نگو که نمیخوای بیای !؟

+چرا فکر کردی میام؟

لویی: زین کاماان، همینکه لیامه خرخون داره پارتی میگیره خودش کلیه!!

لیام نگاه چپی به لو کرد و به زین گفت:
-زین بیا قول میدم اتفاقی نیفته

+آره مثل قولای قبلیت!

-هی اون فقط یه اتفاق بود

+اتفاق؟؟

لو: زین مشکلت فقط اینه که مست کنیو یکیو بکنی؟؟خب باشه من نمیزارم انقد مست شی خوبه؟!

+تو تو هوشیاریت اینو میگی!!

-نخیر اینطور نیست

لیام : بیا دیگه زین، تو خیلی وقته که حتی جشن یا پارتی ای نرفتی..تو که دیگه مثل قبل نیستی ها؟ بهمون گفته بودی خسته شدی و میخای مدت زیادی خوشگذرونی نکنی و اینکارم کردی، حالا وقتشه که بعد اینهمه مدت بیای دوباره...بخاطر من بیا!

+لی..اه..فاک یو...با سردرد بعدش چیکار کنم لنتی؟؟

-حواسم بهت هست نمیزارم مشروب بخوری خوبه؟

زین به لو نگاه کرد
لو:هی اونجوری نگام نکن سعی میکنم طرفت نیام وقتی مستم-_-

+مطمئن باش وقتی مست شم اولین کسی رو که به فاک میدم تویی!

زین نمیخاست بره
نمیخاست دوباره مثل قبل باشه
حدالقل الان که میدونست دلش یجای دیگه گیر کرده
اما چرا فکر کرد که قراره اصن اتفاقی بیفته بینشون؟ پس چرا نمیرفت؟! اگرم چیزی میشد اون که هنوز رابطه ای با هری نداشت و نباید میداشت! پس چیو از دست میداد؟ افکارش به هم ریخته بود اما در نهایت تصمیم گرفت که بره...

_________________________________________________

توضیحات جزیی اگر متوجه نشدید این قسمتو :
زین همونجوری که لیام گفت ازین پسر مثبتا نبوده و قطعن خوشگذرونیو سکس و پارتی زیاد داشته با توجه به اینکه اکثر مواقع تنها بوده و سلنا سعی میکرده فقط از دور مراقبش باشه(قطعن اگر مادر اصلیش بود از نزدیک تر مراقبت میکرد:/)
اکثر روابطشم فقط یه شبه بود چون حس خاصی پیدا نمیکرد به هیچکس خلاصه بعد از یه مدت دیگه تصمیم گرفت رابطه نداشته باشه که این اتفاق از وقتی افتاد که ماجرایی با لویی که رفیق بچگیاش بود پیش اومد که تو قسمتای بعد میخونید..
بازم سوالی موند بپرسید جواب میدم

ووت و نظر یادتون نره⭐❤

-FREE

love Me Blue (ZARRY)Where stories live. Discover now