زین روبروی خونه لویی نگه داشت و از ماشین پیاده شد
ازونجایی که کلید خونشو داشت درو باز کرد و رفت توباید بهش سر میزد
وارد خونش شدو درو بست
به اسمی که همیشه بین خودشون صداش میزد صداش زد
-تومو؟!تو حال و آشپزخونشو دید زد و بعد سمت اتاق خوابش رفت
مثله همیشه بدون در زدن درو باز کردلویی رو تختش دراز کشیده بود
زین به جثه کوچیکش نگاه کرد
درو آروم بستو سمت تخت رفت، کنارش نشست
چشمای لو بسته بودو زین کبودی زیر پلکاشو دید
نمیدونست بیداره یا نهزین میترسید لو کار دیگه ای کرده باشه یا چیزیش شده باشه
آروم برش گردوند صورت لو جمع شد با صدای خش دار و ضعیفش اعتراض کرد
+نمیتونم برگردم..نکن-هنوز انقد درد میکنه که نیومدی دانشگاه؟!
لویی چپ چپ نگاش کرد، قطعا این بدنش نبود که درد میکرد..!
زین روشو برگردوند-خب چه انتظار دیگه ای داشتی؟!
لویی فورن جواب داد
+که اون دیک 20سانتیتو بعده یه سال سکس نداشتن یهو توم نمیکردی که نتونم دو روز تکون بخورم
تازه تکونم بخورم تو اون دانشگاه شصت پاتم بخارونی متوجه میشن چه برسه به اینکه منو تو اون حالت ببیننو مسخرم کنن
میدونی که نمیخام کسی بفهمه گرایشمو چون همینجوریشم کلی تیکه میخورمزین ساکت شدو دستشو تو موهاش کرد از لحن لویی خندش گرفته بود ولی نباید میخندید
لویی میدونست انقدم درد نداشت که دو روز بمونه خونه و تکون نخوره ولی فقط میخواست که زین بیاد و بهش سر بزنه، مثل همیشه
لویی با حالت دلخوری به زین پشت کرد
-باشه حالا نمیخواد قهر کنی، پاشو لباس بپوش بریم بیرونلویی تکون نخورد
-با توعم لوییس پاشو بهت میگم
لویی بهش فاک نشون داد و از جاش بزور بلند شد
+برو بیرون خبزین چپ چپ به لو نگاه کردو از اتاق رفت بیرون
گوشیش زنگ خورد
-بله؟+سلام..هریم خواستم بگم من امشب قراره که..خب نمیدونم باید بگم یا نه ولی یادمه همون اول گفتی تو این خونه باید هرکاری که میکنمو بت بگ..
-خب هری حرفتو بزن
+من امشب دارم با مت میرم پارتی دوستش
-ینی خونه نمیای؟
+نه میام ولی دیر میام
-پارتی کجاس؟
+خب گفتم که خونه دوستش بورلی ، خدافظ!
هری تلفنو قطع کرد
زین: :/زین گوشیشو گذاشت تو جیبش و رفت پشت در و کوبید به در
-لو پارتی نمیخوایم بریم!!لو درو باز کردو با تنه زدن به زین از کنارش رد شد
البته بیشتر شونه خودش درد گرفت
YOU ARE READING
love Me Blue (ZARRY)
Fanfiction#🔞 "" درست وقتی که وارد دانشگاه شدم اتفاق افتاد.. اولین روزی ک واسه ملاقات با مدیر دانشگاه رفتم اون خورد بهم! دوتا قطب مخالف ولی مکمل همدیگه من زیادی تو کیوتیتم موندم! و اون زیادی گُنگُ خشنه! ولی بلده چیکار کنه..! احمقانس ازش جلوی بقیه تو راهرو دان...