love Me Blue (ZARRY)

part 17

لویی: +تنها کسی که مست نیس اینجا فک کنم فقط منم!

لیام: -و من البته!

+که عین احمقا مراقب من باشی!!

-لو:/ من جونمو دوس دارم:/

+اینجا تقریبن کلاب امنیه میبینی؟؟هیچکی هیچکاریو بزور نمیکنه، حدالقل باید دلم یه گیلاس وودکا بخواد نباید بخواد؟؟

لیام از جاش بلند شدو سمت بار رفت
چن مین بعد با یه شیشه وودکا برگشت و داد دست لویی

+خب!یه شیشه!!
و به لیام نگاه کرد
و متقابلن لیام هم بهش نگاه کرد

-مراقبتم
هر چقد میخوای بخور

لو دودل شد
شیشه وودکارو بین دستاش فشار داد
دوباره به لیام نگاه کرد

لیام روشو سمت جمعیتی که میرقصیدن چرخوند و رو مبل لم داد

**************

ساعت حدود 9 شب بود
زین خواب بود و هری داشت شبکه های تلویزیونو جابجا میکرد تا یه چیز درست و حسابی پیدا کنه

با صدای باز شدن در فورن سمت در برگشت و خانم مدیسونو دید:
-های هری ! چطوری؟همه چی خوب پیش میره؟؟

هری از رو مبل بلند شده بودو نزدیک خانم مدیسون شده بود:
+خب راستش منو ترسوندین ! خوبم و آره همه چی خوبه!
و یه لبخند قشنگ زد که چالاش تو لپاش فرو رفتن

-خب درواقع نمیدونم زین بهت گفته یا نه ولی من یه مهمون با خودم آوردم
و به هری لبخند زد
و صداش کرد
-سیسیل؟؟ بدو بیا

هری با تعجب منتظر موند و بعد مهمونی که سلنا با خودش اورده بودو جلو پاش دید!
یه سگ مشکی که پاشو لیس میزد و بو میکشید!!
هری با وجد رو زانوش نشست و دستشو رو سر سگ گذاشت
+هی!!تو اسمت سیسیله؟؟

سگ دستشو لیس زد
هری همونجور که با ذوق لبخند دندون نما زده بود سگو بغلش کردو نوازشش کرد

-سلام زین ! خوبی؟ اوه صبح بخیر !!(شبه ها، کنایه بود:/)

زین همونطور که با چشمای پف کرده و موهای بهم ریخته از پله ها میومد پایین سلام کرد و سیسیل و دید و انگار که یکی از دوستای صمیمیشو دیده صداش زد

-هی سیسیل!!بیا بغلم ببینم
سیسیل از زیر دست هری بیرون اومد و با دو بغل زین پرید وپشت هم لیسش میزد، سگ بشدت از دیدن زین هیجان زده شده بود(اونایی که سگ دارن قشنگ میفهمن منظورم از بشدت چیه😂)

خب درواقع هری مثه همیشه محو شده بود !

+خب بچه ها من دیگه برم فقط اومده بودم سیسیلو تحویلتون بدم، شبتون بخیررر
چشمکی زد و درو بست

هری سرشو خاروندو نیش بازشو جمع کرد و سر جاش رو مبل برگشت
زین همچنان با سیسیل مشغول بود
گذاشتتش زمین و سمت کابینتا رفت تا بهش غذا بده