part 16

2K 229 26
                                    

زین با صدای زنگ گوشیش از فکراش پرت شد بیرون
از رو تخت بلند شد و سمت گوشیش که رو میز نقشه کشیش بود رفت
لویی بود، تماسو وصل کردو گوشیو برد کنار گوشش:
+هی زی ظهر بخیر! تا الان خواب بودی؟خوبی؟تنهایی؟میخوام بیام اونجا..اگه هری نیست

زین سرشو کج کرد
-اگه هری نیست؟!

+اوهوم

-چرا؟!

+چی چرا؟!

-چرا اگه هری نیس میای؟

+نمیدون--آیییییی

-چیه؟؟؟

+نزن کصافط هنوز درد میکنه

زین پوکر شد و صدای خنده لیامو از پشت خط شنید

-لو؟!

+هیچی زین این مرتیکه چلغوز اینجاست احتمالن با این میام پیشت چون ول نمیکنه منو

-پوفففف باشه

+فعلن زی زیییی

و قطع کرد
زین پوکر سمت حموم رفت تا دوش بگیره

********

مت چشماشو آروم باز کرد، هری با استرس بالاسرش ایستاده بود و با انگشتاش بازی میکرد
-امم..های مت!خوبی؟!

مت خواست تکون بخوره ولی درد و کوفتگی بدنش باعث شد چشاشو رو هم فشار بده و برگرده سرجاش!
به هری نگاه کرد

+واسه چی اینجایی؟

-خب..اومدم ببینم..خوبی یا نه!

+نه اومدی که نرمم کنی از دوست پسرت شکایت نکنم !

هری تعجب کرد ولی کلمه "دوست پسرت" که مخاطبش زین بود دلشو یه جوری میکرد !
یه جورایی خیلی خفن و جذاب بود واسش

+نگران نباش شکایت نمیکنم..و میدونم که توعم میتونی شکایت کنی ازم..

هری با یاداوری دوباره اون لحظه ها چشماشو بست

+متاسفم من فقط میخواسم بهت ثابت شه که گی ایی یا نه..اگه تنهات گذاشتم فکر میکردم با سکس  مشکلی نداشته باشی...ینی..فک میکردم عوض شده باشی...ولی نشدی..اشتباه فکر میکردم..معذرت میخوام..

-هی مت..تو دوستمی..میدونم بدمو نمیخواستی..ولی خب..اشتباه فکر کرده بودی..من..من هنوز نتونسم با بعضی ترسام مقابله کنم..نمیشه...همش خاطرات مضخرف ازشون یادم میاد و هی تشدید ترشون میکنه...میدونی..تا جام نباشی نمیفهمی..و اینکه...اون دوس پسرم نیس..

هری از رو تخت کنار تخت مت که روش نشسته بود اومد پایین
-از طرف زین نه ولی از طرف خودم میگم که متاسفم..

مت دست هریو که رو شونش بود فشار دادو بهش لبخند زد
....

هری درو بست و بهش تکیه داد، چشاشو بست تا بتونه فکراشو کنار هم بچینه...

love Me Blue (ZARRY)Where stories live. Discover now