گایز سلام! بعد از قرون زیادی برگشتم که یه سر به اینجا بزنم، اون زمان که اینو مینوشتم درگیر یسری چیزا شدم که دیگه همه اینارو گذاشتم کنار و حال و حوصله و وقت نوشتن و هیچیو نداشتم، الانم که این واتپد دیگه حال و هوای دو سه سال پیشو نداره، نمیدونم حتی الان چنتاتون هستین و کیا منو یادشونه اصن، ولی خب میخوام که اگه بتونم این داستانو بازم ادامه بدم منتها میخوام یه دور از اول بخونمش و ادیتش کنم ینی یسری جاهاش ممکنه جملاتش عوض شه ولی داستان همونه،شایدم نکردم نمیدونم، فقط میخوام بدونم که چند نفر هنوز هستن که ادامه اینو میخوان؟ که اگه کمن گیو آپ کنم چون من خیلی خیلی سرم شلوغه و دلم نمیخاد هربار منتظرتون بزارم برای پارتای بعدی
فقط اینکه اگه بخوام شروع کنم باز میشه بعد از امتحانای دانشگاه که وسطای تابستون میشه حدودن
یه عذر خواهیم بکنم از اونایی که خیلی منتظر ادامش بودن و من مجبور شدم ولش کنم..🙌🏻❤
اگر نظری دارید راجب داستان یا هرچیزی صحبت کنین حرف بزنیم
به یه سوال دیگمم جواب بدین که شما بین سلبریتی ها و خاننده ها و کلن افراد معروف ایرانی هستن کسایی که شیپشون کنید؟خیلیم تخیلی نباشه مثل اصغر فرهادی با میلاد خواه!😂
من یسری ایده ها راجب سلبا و خاننده های ایرانی توسرمه میخام ببینم شماها کسی هست شیپش کنین؟
محسن ابراهیم زاده رو مثال میزنم که بشدت شیپ خورش خوبه با همه دوستای دورش😂
بگید
YOU ARE READING
love Me Blue (ZARRY)
Fanfiction#🔞 "" درست وقتی که وارد دانشگاه شدم اتفاق افتاد.. اولین روزی ک واسه ملاقات با مدیر دانشگاه رفتم اون خورد بهم! دوتا قطب مخالف ولی مکمل همدیگه من زیادی تو کیوتیتم موندم! و اون زیادی گُنگُ خشنه! ولی بلده چیکار کنه..! احمقانس ازش جلوی بقیه تو راهرو دان...