#🔞
"" درست وقتی که وارد دانشگاه شدم اتفاق افتاد..
اولین روزی ک واسه ملاقات با مدیر دانشگاه رفتم اون خورد بهم!
دوتا قطب مخالف ولی مکمل همدیگه
من زیادی تو کیوتیتم موندم! و اون زیادی گُنگُ خشنه! ولی بلده چیکار کنه..!
احمقانس ازش جلوی بقیه تو راهرو دان...
+لو دو دیقه فقط دهنتو ببند یه ربعه کامله داری یه ریز حرف میزنی سرم رفت مرتیکه
لو با مسخره بازی گفت: +خیلی بی شخصیت و بیشعور شدی لی، برات متاسفم
لیام برمیگرده و به لو که صندلی عقب نشسته چپ چپ نگاه میکنه
دوباره برمیگرده و گوشیشو در میاره تا به زین زنگ بزنه
+این نمیاد از من گفتن
لی یهو برمیگرده و انگشتشو میاره بالا و طرف لو میگیره و شمرده شمرده تهدیدش میکنه: +لویی قسم میخورم اگه فقط یه بار دیگه اون دهن گشادتو نبندی میام عقبو کونت میزارم فهمی...
در ماشین باز میشه و زین میشینه و درو میبینده لیام تو همون حالت برمیگرده به زین که به روبروش نگاه میکرد نگاه میکنه: 😐 زین: 😐 لویی: 😐
لیام برمیگرده حالت عادیش و روبه فرمون +میخواستی نیای دیگه؟!یه پیرهن و شلوار اینهمه طول کشید؟؟
بعد به تیپ زین اشاره کرد
-حالا که بعد مدتها دارم میام باید شیک بیام!:/ بعدم دستی به کتش میکشه
Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
-استایل زین-
لیام نفس عمیقی میکشه و تقریبن کبود میشه +این همه عطرم لازم بود؟؟؟
-میخوای برم؟؟
+نخیر
لیام ماشینو روشن کردو راه افتاد، تقریبن با سرعت میروند
چنددقیقه گذشت
-بوتیم(🍑) کو ؟! زین گفت و برگشت به پشت
-هی علیک سلام!
+لو همونطور دست به سینه نگاش کرد
زین به لیام و بعد دوباره به لو نگاه کرد: -چته؟!
لویی جواب نداد
-لی چیکارش کردی اینو؟!
+من؟هیچکار !..آها امم فک کنم که ...لو میتونی حرف بزنی الان!