part3

2.1K 210 113
                                    

ساعت 8 صبح جمعه

هری با استرس دکمه های پیراهن سفیدشو بستو عطر زد
ی شلوار مشکی و پیراهن سفید دکمه دار پوشیده بود
سمت در حموم رفت: +زین تروخدا زود باش

هری آدرس خونه مشترکش با زینو واسه خانوادش فرستاده بود و امروز قرار بود که بیان و هری از استرس چهار بار لباس عوض کرده بود ولی زین تو همون مدت با آرامش حموم میکرد

هری از روی کلافگی دادی کشید و پیراهنو شلوارشو از تنش در آورد و همونطور که باکسرشو در میاورد در حمومو باز کرد و رفت تو!

****
20 دقیقه بعد هردوشون بیرون اومدن و زین با خستگی رو تخت دراز کشید
ولی هری فورن شروع کرد به لباس پوشیدن چون فک میکرد الاناست که زنگ درو بزنن
فورن لباسای زینو کنارش رو تخت پرت میکرد
+زین پاشو لطفننننن

-چقد کراوات بت میاد بیبی بوی ولی چرا تو روز تعطیل واسه دیدن خانوادت باید کراوات بزنیم؟؟

هری یخوره فک کرد و کراواتشو با کلافگی از گردنش کشید بیرونو و رو تخت نشست، سرشو تو دستاش گرفت
زین از جاش بلند شدو و باکسرشو پاش کرد
سمت کمد لباسا رفت و برای خودشو هری دوتا جین مشکی در آورد که یکی خیلی تنگ و یکی سر زانوهاش پاره بود
دست هریو گرفت و بلندش کرد و کمربندشو باز کرد
-درش بیار و اینو بپوش
هری به حرفش گوش کرد و جین مشکی تنگشو پوشید

زین تو فاصله شلوار پوشیدن هری شلوارشو پوشید و هودی قرمزش ک وسطش آدیداس با رنگ مشکی نوشته بودو پوشید و عطرشو زد و برگشت سمت هری ک تازه شلوارو بالا کشیده بود!

زین سمتش رفت و زیپ شلوارشو کشید بالا و کمربندشو بست
سینه هریو بوسید و روش لاو بایت گزاشت و بعد به همون صورت تا گردنش رفت و داشت ازینکه لباس میپوشید پشیمون میشد:/
هری سعی کرد متوقفش کنه پس زیر گوشش زمزمه کرد:
+بیب میشه بزاریمش بعدن؟گردنم همینجوریشم افتضاس!!

زین سرشو تو گردن هری نگه داشت و چشمامو بست و همه تلاششو کرد ک ول کنه

-هممم..باشه

صدای زنگ درو جفتشون شنیدن
هری +فاک
زین -هیششش بیا پیرهنتو بپوش اول

هری فورن آستین بلند بنفششو پوشید و زین واسش عطر زد
هری اومد ک زودتر بره ولی زین شونه هاشو گرفت و چرخوندش سمت خودش: -نگران هیچی نباش بیب باشه؟؟
هری لبخند زد و سرشو تکون داد
زین لباشو بوسید و در اتاقو باز کرد و رفتن پایین

زین در خونرو باز کرد و پیرمرد چاقی با پوست سفید و موی خاکستری رو همراه زنی ک دستشو گرفته بود و با همون صفات مرد بجز چاقی دید!جفشون لبخند قشنگی زده بودن
آنه با ذوق اسم هریو گفت و رفت بغلش

هری جفتشونو بغل کرد و بعد اونا با کنجکاوی برگشتن سمت زین
زین سلامی کرد و اونا جوابشو دادن
آنه رو به هری پرسید: +عزیزم معرفی نمیکنی؟

love Me Blue (ZARRY)Where stories live. Discover now