|6|

4.9K 551 226
                                    

زين پيرهنشو اتو كرد و همون موقع پوشيد

روى شلوار تنگش كمربند بست و كت چرمشو برداشت

مثل هميشه موهاى روغن زدشو جلوى آينه بست و گردنشو عطر بارون كرد

تيپ زين خيلى خاص بود !

اون بطور كل سليقه پرفكتى داشت
حتى تو انتخاب دوست پسر سابقش ..

حالا بماند كه باطن اون آدم گند بود ولى ظاهر فوق العاده اى داشت
قرصاشو برداشت و با يه ليوان آب خورد و از خونه بيرون رفت !

توى راه بود كه يه پيام از طرف تونى واسش اومد
"نايت بهم خبر داد ويزيتت كرده گفت بايد برى پيش متخصص لطفا بذار ببرمت يه دكتر خوب "

-آره حتما اجازه ميدم
زين با بيخيالى گفت

ولى تونى راست ميگفت وضعيت زين كم كم داشت جدى ميشد !

همينطور توى فكر بود كه به كافه رسيد

اما كافه باز بود

هرى اينجاست ؟ اون هيچوقت زود تر از 11 صبح نميومد !

زين كنجكاو وارد كافه شد

از اتاق بقلى آشپزخونه سر و صدا ميومد

-هرى .. اينجا چه خبره ؟
زين گفت وقتى هريو ديد كه روى زمين نشسته و كلى برگه دورش ريخته

-اوه زين تو اومدى ؟ چيزى نيست فقط دنبال يه سرى اسناد و مداركم

-تو مداركتو تو كافه ميذارى ؟؟؟!
زين با تعجب پرسيد

-نه هميشه اين اواخر مجبور شدم ... مهم نيست تو ميتونى به كارت برسى
هرى با مهربونى گفت و لبخند زد

-باشه حتما
زين وارد آشپزخونه تا كارشو شروع كنه

اون عاشق شغلش بود !

عاشق بوى كيك تازه پخته شده بود وقتى با بوي قهوه قاطى ميشد

عاشق فنجونا و قورياى چايى

عاشق درست كردن ساندويچاى عصرونه

واسه همين توى كافه به اون بزرگى با يه عالمه گارسون همه مشتريا زينو به اسم ميشناختن


نيم ساعت گذشت و كافه مثل هرروز پر از آدم شد

مشغول سفارش گرفتن از يه ميز بود كه ديد نايل كه داخل كافه شد
لبخند زد و پيشش رفت

-هى نايل ! چطورى ؟

-سلام زين خوبم ! ببينم جاى هميشگيم خاليه ؟؟

-اوووم ... آره آره برو طبقه بالا من الان ميام پيشت

-ممنون رفيق

نايل پكر به نظر ميرسيد
چرا همه امروز يه جورى بودن ؟؟

حتى خودشم يه جورى بود

Your love is drug *ZIAM (completed)Where stories live. Discover now