زين پيرهنشو اتو كرد و همون موقع پوشيد
روى شلوار تنگش كمربند بست و كت چرمشو برداشت
مثل هميشه موهاى روغن زدشو جلوى آينه بست و گردنشو عطر بارون كرد
تيپ زين خيلى خاص بود !
اون بطور كل سليقه پرفكتى داشت
حتى تو انتخاب دوست پسر سابقش ..حالا بماند كه باطن اون آدم گند بود ولى ظاهر فوق العاده اى داشت
قرصاشو برداشت و با يه ليوان آب خورد و از خونه بيرون رفت !توى راه بود كه يه پيام از طرف تونى واسش اومد
"نايت بهم خبر داد ويزيتت كرده گفت بايد برى پيش متخصص لطفا بذار ببرمت يه دكتر خوب "-آره حتما اجازه ميدم
زين با بيخيالى گفتولى تونى راست ميگفت وضعيت زين كم كم داشت جدى ميشد !
همينطور توى فكر بود كه به كافه رسيد
اما كافه باز بود
هرى اينجاست ؟ اون هيچوقت زود تر از 11 صبح نميومد !
زين كنجكاو وارد كافه شد
از اتاق بقلى آشپزخونه سر و صدا ميومد
-هرى .. اينجا چه خبره ؟
زين گفت وقتى هريو ديد كه روى زمين نشسته و كلى برگه دورش ريخته-اوه زين تو اومدى ؟ چيزى نيست فقط دنبال يه سرى اسناد و مداركم
-تو مداركتو تو كافه ميذارى ؟؟؟!
زين با تعجب پرسيد-نه هميشه اين اواخر مجبور شدم ... مهم نيست تو ميتونى به كارت برسى
هرى با مهربونى گفت و لبخند زد-باشه حتما
زين وارد آشپزخونه تا كارشو شروع كنهاون عاشق شغلش بود !
عاشق بوى كيك تازه پخته شده بود وقتى با بوي قهوه قاطى ميشد
عاشق فنجونا و قورياى چايى
عاشق درست كردن ساندويچاى عصرونه
واسه همين توى كافه به اون بزرگى با يه عالمه گارسون همه مشتريا زينو به اسم ميشناختن
نيم ساعت گذشت و كافه مثل هرروز پر از آدم شد
مشغول سفارش گرفتن از يه ميز بود كه ديد نايل كه داخل كافه شد
لبخند زد و پيشش رفت-هى نايل ! چطورى ؟
-سلام زين خوبم ! ببينم جاى هميشگيم خاليه ؟؟
-اوووم ... آره آره برو طبقه بالا من الان ميام پيشت
-ممنون رفيق
نايل پكر به نظر ميرسيد
چرا همه امروز يه جورى بودن ؟؟حتى خودشم يه جورى بود
YOU ARE READING
Your love is drug *ZIAM (completed)
Fanfictionفقط عاشقم باش تا بتونم نفس بكشم... حستو تا مغز استخونم فرو ميره !