|23|

3.4K 385 46
                                    

صداي موزيك هاي كلاسيك پخش ميشد و صداي ليوان هاي شرابي كه هر از گاهي بهم برخورد ميكردن، كمي تو جاش جا به جا شد و چنگال رو محكم تر از قبل توي دستش فشرد و سعي ميكرد جو اينجا روش تأثير نداشته باشه. خداي من زين انگار اصلا براي اونجا ساخته نشده بود در حالي كه ليام خيلي ريلكس بنظر ميرسيد و با اشتها غذا ميخورد.

_ميدوني من ميخوام اون رو بدست بيارم و به زودي وووووووو

و دستش رو مثل يه هواپيما كرد و به سمت جاي فرضي پرواز كرد. "شيكاگو"

_تو با اين همه تلاش قطعا بدستش مياري ليام من بهت إيمان دارم

_اوه لطفا زين، مثل پدر هاي روحاني توي كليسا صحبت نكن! اصلا بهت نمياد

_باشه باشه! از بعدش برام بگو

_بعدش؟؟

ابرو هاش رو بالا انداخت و قيافش ميگفت كه چيزي از حرف هاي زين نفهيده

_منظورم اينكه تو شيكاگو رو بدست مياري و بعد؟؟ ميخواي چي كار كني؟

_كاري كه بقيه ميكنن، زندگي... كلي پول كه به جيب زدي و

_ميخواي بازم به اين شغل ادامه بدي؟؟؟

_نميدونم واقعا زين كسي چيزي از اينده نميدونه!

از در رستوران بيرون اومدن و زين نفس عميقي كشيد، دستاي ليام دور زين حلقه شدن و زين رو مجبور كرد تا سرش رو روي شانه ليام بزاره و تا ماشين توي اون هواي سرد كمي پياده روي كنن.

_هري چطوره؟؟؟

_هري؟؟

سيگار رو از پنجره بيرون انداخت و با تعجب ليام رو نگاه كرد، چي شد كه ليام راجب هري ميپرسه؟

_خوب اره چطور

_مطمئن نيستم بايد راجبش بهت بگم يا نه، ديروز با لويي يكم حرف زدم

_اوه ليام اگه فكر ميكني كه اون يه موضوع خانوادگي

_نه اون نيست، اون راجب ما پرسيد و گفت كه اونا يكم تو رابطشون مشكل دارن؟

ليام سوالي پرسيد و منتظر زين رو نگاه كرد تا شايد هري بهش چيزي گفته باشه و بتونه يه لويي كمكي كنه.

_نه راستش نه اون چيزي نگفته، تموم مدت اروم بنظر ميرسيد

_اميدوارم كار اشتباهي نكنه

_و خوب تو خودت راجب ما چي گفتي؟؟؟

زين با شيطنت پرسيد و سعي ميكرد جدي بنظر بياد

Your love is drug *ZIAM (completed)Where stories live. Discover now