تقريبا دو سه روزى از زندگى كردن زين با ليام گذشته بود
بعد از ملاقات با دكتر ارتور ليام ادرس مطب يه دكتر ديگه رو از لويى گرفت و اميدوار بود اينبار حداقلش همه چى اوكى شه ولى نشد!
ليام هنوز اميدشو از دست نداده و اگه مجبور بشه زينو پيش كل دكتراى دنيا ميبره!
زين كم كم داره گوشه گير ميشه ، حتى اون شب وقتى لويى به ليام گفت كه به بار برن زين هيچ جوره راضى نشد و بهونه آورد
ماشينشو تو پاركينگ خونشون پارك كرد.
كليدشو از جيب شلوارش بيرون كشيد و درو باز كرد-من اومدم ! زين ؟
طبق معمول زينو در حالى پيدا كرد كه روى تخت دراز كشيده و دستاش زير سرشه و اخم داره!
چشماشو باز كرد و به ليام كه روبه روش به چارچوب در اتاق تكيه داده و دستاشو جلوى سينش قفل كرده بود نگاه كرد-سلام كى اومدى؟
ليام ابروهاشو بالا انداخت و كتشو اويزون كرد
-سلام لاو الان اومدم نشنيدى صدامو؟
زين سرشو تكون داد و دوباره سعى كرد چشماشو ببنده.
-بازم خواب؟ دارى تبديل ميشى به يه پسر لوس كسل ! تا من ميرم حموم يه دوش بگيرم زود تند سريع لباستو عوض كن ميخوايم بريم جايى!!!
زين غر زد و در حالى كه موهاشو از صورتش عقب ميداد روى تخت نشست
-ليام!لطفا!!!درك كن من خستم!!!
ليام اخم كرد و كنار زين روى تخت نشست
-كل روز ميخوابى با اين حال خسته ايى؟؟؟ من نميذارم خودتو انقدر راحت ببازى ! لطفا ازت خواهش ميكنم پاشو و اينكه يه چند دست لباس گرم بردار!نپرس كجا چون نميگم!تنهام نيستيم! لويى و هرى ام ميان پاشو نق نق ممنوع ! من دلم براى زين چند روزپيش تنگ شده
زين پوفى كشيد و از تخت بلند شد و سمت كمد رفت و در همين حين ليام حولشو برداشت به سمت حموم رفت.
ليام راست ميگفت شايد بدون اينكه بخواد داشت وا ميداد
اما خوبه كه يه تكيه گاه محكم اينجا نميذاره اين وضعيت همينجورى باقى بمونه
.....هرى با صداى زنگ در از جاش بلند و درو باز كرد.
-هى
هرى در جواب لويى لبخند زد
-هاى لو
از جلوى در كنار رفت تا لويى بياد داخل
لويى دستاشو مثل بچه ها بهم كوبيد خودشو رو يه كاناپه انداخت.-حاضرى؟؟؟
هرى سرشو تكون داد و لبخند زد
-حاضرم
سمت اتاقش رفت و بعد از برداشتن وسايلش اونارو كنار در گذاشت
لويى با نيشخند به هرى زل زد
YOU ARE READING
Your love is drug *ZIAM (completed)
Fanfictionفقط عاشقم باش تا بتونم نفس بكشم... حستو تا مغز استخونم فرو ميره !