_توى فاكر!!
با صداي داد لويي سرش كه مابين دستاش بود رو بيرون اورد و با چشمايي كه قرمز شده بودن به لويي نگاه كرد، با توجه به قد كوتاهش قدم هاي بلند ور ميداشت و چيزي نمونده بود تا به زين برسه. توي يه حركت يقه زين رو گرفت و بلندش كرد، بدن زين سست تر از اوني بود كه بتونه مقاومت كنه پس تسليم لويي شد
_به چه حقي؟؟؟ فقط بهم بگو چطور تونستي اون كار رو باهاش بكني؟؟؟
_لويي اروم !
هري دستاى لويي رو از يقه زين عقب كشيد و مابينشون فاصله انداخت، نفس هاي تند لويي و دست هاي مشت شدش فقط به خاطر ليام بود و زين؟؟ بعد از مكالمه كوتاهي كه با ليام داشت تنها سكوت كرده بود انگار كه از بدو تولدش قادر به سخن گفتن نبوده.
"فلش بك"
در ماشين رو بست ولي به خودش جرات نداد تا جلو تر بره، ليام همچنان به جاي قبلي زين درست توي ماشين خيره شده بود بدون اينكه پلكي بزنه، انگار كه بهش يه شك عصبي داده باشن.
چند قدم بلند ورداشت و حالا رو به رو ليام بود
ليام دوبار پلك زد و بعد به صورت زين كه چند سانتي متريش بود نگاه كرد، چشماش در عرض چند ثانيه عوض شدن پر از خشم !
نگاهش عوض شده بود ...زين اون نگاهو نميشناخت_ليام تو متوج....
ليام انگشت اشارش رو بالا اورد و مابين صورت خودش و زين قرار داد، لب هاش رو بيشتر از قبل روي هم فشار داد . نفس عميقي كشيد و با صداي گرفته شروع كرد به حرف زدن
-واقعا ميخواى چيزى بگى زين ؟؟ ميخواى بگى عاشقى يا ميخواى بگى اينجور نيست كه من فكر ميكنم ؟ هوم كدومش ؟؟ تو چطور تونستى انقدر بيرحم باشى ؟؟!
زين چشماشو بست و زير لب هزار بار تونيو لعنت كرد
به وضوح دستاش ميلرزيد !-من فقط ميخوام بهم زمان بدى تا توضيح بدم !
_تو ازم زمان ميخواى؟؟؟؟
ليام گفت و عصبى خنديدو ثانيه بعد يقه تونى توى دستاى ليام بود
ليام اونو از ماشين بيرون اورد به درماشين چسبوند
-به چه حقى به دوست پسرم نزديك شدى ؟؟ فكر كنم تصميم گفتى خودتو به كشتن بدى مهفود !
منتظر جواب تونى نموند و محكم با سرش يه ضربه محكم به صورتش وارد كردتونى داد كشيد و يه مشت نسار ليام كرد
-يادت نره قبل از اينكه تو پيدات بشه اون پسر من بود!!
تونى گفت و بخاطر حرفش يه ضربه دردناك ديگه رو حس كرد
![](https://img.wattpad.com/cover/105656207-288-k740734.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
Your love is drug *ZIAM (completed)
Fanficفقط عاشقم باش تا بتونم نفس بكشم... حستو تا مغز استخونم فرو ميره !