دستش رو از پشت شيشه جلو ماشين براي پسرى با اندامي لاغر و استايلي كه هميشه قابل تحسين بود تكون داد و لبخندش رو تا زماني كه اون سوار ماشين بشه حفظ كرد. اون ميتونست با اطمينان بگه كه توى اين چندماه ثاينه به ثاينه تغيير كرده بود. نميخوام بگه درست بعد از چند هفته ولي مهم اينهكه الان تغيير قابل مشاهده بود.
شخصيت الانش با قبل خيلي فرق ميكنه، ميتونه به خوبي به ياد بياره وقتي كه نميتونست قهوه ها رو بدون لرزش دستاش براي مشتري ها ببره و اون توي سيني ميريخت، در اخر فحش ميداد كار رو ميسپرد و ميتونستي اون رو پشت كافه با يه بسته سيگار ببيني.
در ماشين باز و بسته شد و اين دست هاشون بودن كه مردونه بهم ميخوردن، چند بار پشت هم كوبيدن و گرماي ماشين اجازه داد بدن اون پسري كه يه كاپشن كوتاه همراه با شال و كفش هاى چرم پوشيده بود گرم كنه.
_اونا چيه توي دستت؟؟؟ بازم كاندوم زى؟
هرى با خنده پرسيد و زين رو هم وادار به خنديدن كردن
_راستش نه، دارو هاي جديدمه
_اوه...ولي با اين حال تو بهتر بنظر ميرسى
_اوهوم
لب هاش رو جلو داد و سرش رو براي تاكيد بيشتر تكون داد_همين طور ادامه بده، ميدونى ...به خاط خودت بجنگ پسر
_راستش شروع اين فقط به خاطر ليامه، ميفهمى چي ميگم هزا؟؟؟ درسته كه اين براي خودم هم هست ولي خسته شده بودم از اينكه مدام ليام رو در حال اضطراب ببينم، اين منو ميكشت
_اوه پسر، اون براي تو با ارزشه ! صبر كن صبر كن ! يه ارتباط تلفنى داريم با زين از چهار ماه پيش سلام زين ماليك ما ميخوايم بدونم چرا همه احساسات ليامو به فاكتم نميگيرى؟؟!
هرى جيغ جيغ كرد و زين از خجالت دستاشو روى چشماش گذاشت
-خداى من اينا واسه خيلى وقت پيشه!
-اره خيلي وقت پيش بود كه ليام از دست تو ديگه نميدونست بايد چيكار كنه
_اون درست مثل...مثل الان من..اينكه وجود داره انگار..نميدونم مثل بهترين بخش از زندگى كه قراره تجربش كنم...من نميتونم ليام رو توصيف كنم، اون فقط كاري ميكنه كه روز ها سر صبح به جاي اينكه تلخي دارو ها رو حس كنم به جاش به فكر بقيه روز باشم كه با اون ميگذرونم و هرثانيش دلم ميخواد انقدر لبخند بزرگى بزنم كه لبام پاره بشن!!!
-برادران پين جادو ميكنن
_درسته جادووو
حرف اخرش رو كشيد و جفتشون سعي كردن به اهنگ جديدي كه از راديو پخش ميشد گوش كنن. هوا سرد تر شده بود و چيزي تا تعطيلات نمونده بود، زين مدام استرس اين رو داشت كه قرار با ليام چي كار كنن، دوتايى باهم باشن؟ يا در كنار دوستاشون؟ شايد ليام بخواد با خانوادش باشه...حتى روحشم خبر نداشت كه ليام هزار بار بيشتر از زين به به اينا فكر كرده
VOCÊ ESTÁ LENDO
Your love is drug *ZIAM (completed)
Fanficفقط عاشقم باش تا بتونم نفس بكشم... حستو تا مغز استخونم فرو ميره !