《سی و یکمین تعریف》

618 151 76
                                    


"سلام پامپکین!"

"هی لو."

"تعجب میکنم...من تو رو با اسمای مختلفی صدا میزنم و من حتی نمیدونم تو دوستشون داری یا نه..."

"من دوستشون دارم..."

"کدومشون رو بیشتر دوست داری؟یا چیزایی که تا الان صدات نکردم؟"

"من همشون رو دوست دارم...امم،لاو و بیبی رو بیشتر دوست دارم،فکر کنم؟و من پرنس و...پرنسسو دوست دارم؟یعنی،امم،این عجیبه-"

"نیستش!من-درواقع،امم،خیلی وقته میخوام با اینا؛صدات بزنم اما فکر کردم شاید...خوشت نیاد...پس."

"اوه."

"آره."

"به هرحال.من خبرای عالی ای برات اوردم عزیزم!"

"اوه؟"

"یپ!تو پرنس هری استایلز بعد از ظهر جمعه ی دیگه با من بیرون میری،آره؟باهاش مشکلی نداری؟"

"باشه،طوری نیست که انگار کلی دوست دارم که باهاشون بیرون برم."

"اوه."

"چ-چی؟"

"فقط همینه،بیخیال،واقعا.به هرحال،پرنسس هری لازم نیست خیلی عالی لباس بپوشی،اما بعدش، میتونی لخت بیای و هنوزم عالی باشی،پس منظورم اینه.چی دارم میگم؟آق،فراموش کن چرت و پرت میگفتم."

سکوت

"چجوری جرات کردی به من بخندی استایلز! تو نمیخندی حتی،داری نفس نفس میزنی!اوه خدای من!بیا اینجا،بیا قلقلکت بدم!آرققققق!فرار کن قبل ازینکه بگیرمت!"

●●●

صورت من وقتی کل این کتاب رو ترجمه کردم ولی هرروز یه چپتر آپدیت میکنم*😋*

As always M💙

Full Of Flaws 》L.S 》persian translationWhere stories live. Discover now