"خب.ام،اینه.ما اینجاییم.این مسئله بزرگی نیست-متاسفم،من با قرار گذاشتن اینجور چیزا زیاد خوب نیستم،لاو."
"این...عالیه.من دوستش دارم،اهمیتی نمیدم.من خوشحالم.ممنون برای اینا."
"این-نه.واقعا،امم،چیز بزرگی نیست.فاک-متاسفم.من-من همش دارم من من میکنم.من خیلی استرس دارم-"
"چرا؟"
"چون من تو رو به یه قرار اوردم و اینه.این اولین بارته و من میخواستمش. من واقعا میخوام-امم،عالی باشه. خب،متاسفم."
"مشکلی نیست لو!من از الانم عاشقش شدم."
"واقعا؟"
"آره."
"و تو باهام شوخی نمیکنی؟"
"نه."
"ام،باشه.من نیاز دارم که ریلکس کنم-"
سکوت
سکوت
سکوت
"اوکی،من بهترم،خب برگردیم به منه سکسی پررو واقعی!به هرحال،بشینیم، آره؟من یه چیزی دارم که نشونت بدم."
سکوت
سکوت
"این چیه؟"
"این یه کتابه.از عکسا.بازش کن لطفا؟بهم نخند."
سکوت
سکوت
"من-من."
"من اینارو وقتی گرفتم که تو نگاه نمیکردی.این فقط،هریه. تو خیلی محشر و زیبایی و تو اینو نمیبینی.من واقعا نمیفهمش و من اینا رو وقتی گرفتم که تو نگاه نمی کردی پس میتونستم بهت نشون بدم که چقد عالی ای.بدون ذره ای تلاش."
"ل-لو.من نمیتونم-نمیتونم نفس بکشم-این.من فقط.تو-اوه خدای من لطفا.من-ممنون،تو-تو خیلی با من شیرینی.اوه خدای من،ل-لو.می-میتونم خواهش کنم فقط ب-بغلم کنی،لطفا؟"
"بیبی،گریه نکن.قسم میخورم اینو درست کردم که بخندی نه گریه کنی..."
سکوت
"من.من اینو وقتی گرفتم که تو داشتی کتاب مورد علاقت رو میخوندی،هانگری گیمز؟(هانگر گیمزه در اصل ولی لو گفت هانگری گیمز)تو وقتی اونو میخوندی لبخند میزدی و من نمیتونستم به خودم کمکی کنم."
سکوت
"این برای وقتیه که داشتیم غذا میخوردیم و تو چیزی روی دهنت داشتی و من همون موقع بهت نگفتم چون میخواستم یه عکس ازینکه چقد پرستیدنی به نظر میای داشته باشم."
سکوت
"این برای وقتیه که تو سرکلاس ریاضی خوابیدی.تو خیلی باآرامش به نظر میرسیدی عزیزم.من خیلی مظطربم.اوه فاک.اما این درسته.تو زیبایی،لاو."
سکوت
"این برای وقتیه که تو پارک بودیم؟این مورد علاقه ی منه.من از یه غریبه پرسیدم که از ریکشنت فیلم بگیره وقتی برات آهنگ خوندم.و بعدش من بهترینش برای خودمو بین همه ی عکسای تو فیلم پیدا کردم.این یکی.تو فقط خیلی کیوتی توش. یعنی،تو گریه میکردی و خیلی بزرگ میخندیدی.من-من خیلی بد میخواستم که ببوسمت."
"....م-میتونیم؟"
"میتونیم.ام،چی رو میتونیم؟"
"م-میتونی ببوسیم...؟میدونم لبام چندشه ولی-"
سکوت
سکوت
سکوت
سکوت
"تو خیلی عالی ای سوییت هارت."
"من.لویی.تو.من.اوه-فاک.من فقط-تو."
"چرا گریه میکنی بیبی بوی؟"
"م-من خ-خیلی خوشحالم.ت-تو ل-لو."
"هستی؟"
"ل-لطفا دوباره ان-انجامش بده...؟"
"فاک.حتما،بیبی!"
سکوت
سکوت
سکوت
"و پرنسس؟"
"...بله؟"
"اگه بعد از دیدن این عکسا نفهمیدی که چقد کیوتی...لطفا بهم بگو،پس میتونم ببرمت یه جایی که برای خودت عینک بخری."
●●●
طلسم شکسته شد،یاییییی.
اگه یادتون باشه در چپتر اول گفتم این سکوت ها در آخر شیرین میشه.
As always M💙
YOU ARE READING
Full Of Flaws 》L.S 》persian translation
Fanfictionهری ناامنه و لویی دوست داره که از مردم تعریف کنه.