"سلام،رفیق.""هی،لویی."
سکوت
سکوت
"داشتم فکر می کردم--"
"کار خوبی میکردی!"(که فکر میکرده)
"کمتر گستاخ باش هری!اما واقعا...ما زیاد همدیگرو نمیشناسیم..."
"اوه."
"آره.حالا،رنگ موردعلاقه؟"
"من واقعا زردو دوست دارم.تو؟"
"من عاشق مشکی و آبیم."
"چرا؟"
"نمیدونم،فقط دوستشون دارم.اسم کامل؟"
"هری ادوارد استایلز."
"باحاله،رفیق.لویی ویلیام تاملینسون."
سکوت
"غذا؟"
"من سوپ مرغو دوست دارم."
"من عاشق لازانیام.امم،سرگرمی موردعلاقه؟"
"طراحی و نقاشی کردن."
"خوبه،من دوست دارم بخونم و بغل کنم."
"باشه."
"بزار ببینم...بند مورد علاقه؟یا هنرمند کلی؟"
"من Gothic Storm و آریانا گرانده رو دوست دارم.بعضی اوقاتم تیلور سوییفت.لطفا بهم نخند..."
"هیچوقت این کارو نمیکنم!و حدس میزنم که فقط باید اونارو سرچ کنم.مخصوصا اولی،به نظر میرسید که تو سبک من باشه.من ام سی آر و AC/DC گوش میدم.بعضی اوقاتم Blink-182 و All time low وGreen day گوش میکنم."
"عادی."
"چی؟"
"هیچی."
"اوه،بسیارخب،به هرحال،چیزی که بیشتر راجب خودت دوست داری؟"
"دقیقا،هیچی."
"چی،نگرفتم."
"انتظاری ام ازت نمیرفت."
"اوه."
سکوت
"باشه."
"باشه."
"من باید برم...حدس میزنم."
"باشه."
"بای،رفیق!"
سکوت
●●●
دلم برای کسی که میخواد با من زندگی کنه میسوزه، خواستم گازو روشن کنم دستمو زدم به قابلمه ی بغلی:|
هنوزم تو شوکم چجوری،آخه اصن من به اون طرف کار نداشتم تنها کارم فشار و چرخش بود همین:|
هعی میسوزه،اصن باید می سوختم تا هری زبون وا کنه:|
And as always M💙
YOU ARE READING
Full Of Flaws 》L.S 》persian translation
Fanfictionهری ناامنه و لویی دوست داره که از مردم تعریف کنه.