"هی،اچ."
"سلام."
"چی طراحی میکنی؟"
"فقط-اوه،یه جنگل؟امم،واقعا نمیدونم."
"آره جنگله،واو.هری،این-این محشره واقعا."
"باشه."
"هستش عزیزم.لطفا بهش دوباره نگاه کن.تو خیلی استعداد داری!"
"باشه،لو."
"بیخیال،اچ.نمیتونی ببینی که چقد عالیه؟این تقریبا به زیبایی توست."
"باشه."
●●●
ببخشید که دیر به دیر آپ میکنم.مطالعات رو سرم خراب شده:|
از مطالعات متنفرم :|
As always M💙
YOU ARE READING
Full Of Flaws 》L.S 》persian translation
Fanfictionهری ناامنه و لویی دوست داره که از مردم تعریف کنه.