"سلام دوست پسر!"سکوت
سکوت
"سلام لو...تو خوبی...؟امم،ت-تو زمین افتادی و همینطوری داری میخندی..."
"فاک،تو فقط.این حسش خیلی خوبه که دوست پسر صدات کنم."
سکوت
"توی این کیوت شدی."
"باشه."
"اما واقعا بیبی تو،توی این لباسا پرستیدنی شدی!"
"باشه."
"میتونم ببوسمت؟"
سکوت
سکوت
سکوت
"تو خارق العاده ای عزیزم."
"باشه."
سکوت
"جما دیروز زنگ زد."
"و؟"
"اون گفت عاشقمه!"
"همینطور م-این عالیه بیبی دارلینگ!"
"...من واقعا،امم،این جوری که صدام میکنی رو دوست دارم..."
"میدونم.منم واقعا دوست دارم که اینجوری صدات کنم پرنسس!"
سکوت
سکوت
"تو بی نظیری."
"معلومه که هستم،مگه نه عشق شیرینم؟"
●●●
3 چپتر تا پایان این کتاب:)))
As always M💙
YOU ARE READING
Full Of Flaws 》L.S 》persian translation
Fanfictionهری ناامنه و لویی دوست داره که از مردم تعریف کنه.