《سی و ششمین تعریف》

637 151 66
                                    


"سلام بیبی بوی!"

"سلام پرنس."

سکوت

"چ-چرا اینجوری می-میخندی؟"

"تو منو پرنس صدا زدی!اوه خدای من هری!تو خیلی کیوتی و تو حتی نمیدونی!مسیح،حالا ما پرنس و پرنسسیم و ما میتونیم یه خانواده باشیم و توی قصر زندگی کنیم!"

"لو!"

"شوخی کردم.من همینطوریش باتو خوشحالم،نیازی به قصر و قلعه نیست!"

سکوت

"من هنوز عاشقتم بیبی.میدونی که من جلوی اینو از زمانی که دیروز بهت گفتم نگرفتم؛درسته؟"

سکوت

"به هرحال،چطوری،عشقم؟"

"خوب."

"تو اینو خیلی سریع گفتی مطمئنی که خوبی پامپکین؟"

سکوت

"بهم بگو؟"

"میتونم راجب اونا بگم...؟"

"اونا؟اوه!اونایی که راجب تو چیزای اشتباه میگفتن؟ حتما بیبی بوی."

سکوت

"هری؟"

سکوت

"عزیزم؟"

سکوت

"پرنسس!"

"...لو...تو بعد از این ازم متنفر نمیشی،درسته؟"

"معلومه که نه بیبی!من هنوز عاشقت خواهم بود!"

"ق-قول میدی؟"

"قول میدم."

سکوت

سکوت

"خب،امم،اول از همه...اونا،امم،ادم نیستن؟"

"ه-هری؟راجب چی حرف میزنی...؟"

"من-من متاسفم،من یه فاک آپم.من میدونم ت-تو عاشقم نیستی و هیچوقت نخواهی بود و همینطور هی-هیچکس عاشقم نمیشه و م-من یه فریکم،من خ-خیلی متاسفم ل-لویی.من می-میفهمم بعد از این نمی-نمیخوای دوست پسرم باشی اما م-من هنوز دوست دارم خ-خیلی زیاد و م-من نمیخوام که تو ازم م-متنفر -"

"هری!بسه!نفس عمیق بکش لاو.تو خوبی.من ازت متنفر نمیشم.من هنوز عاشقتم.من عاشقتم.تو میتونی شروع کنی هروقت که بخوای بیب."

سکوت

"من اینجام لاولی،باشه؟"

"ا-اونا...اونا آدم نیستن لو.ا-اونا ص-صدان..."

"چی!؟"

سکوت

"هری،چی؟صدا؟تو صداهای میشنوی که بهت میگن بینیت بزرگه و مزخرفاتی مثل این؟هری،این خیلی ترسناکه بیبی.من نمیدونم مغزت داره باهات چه شوخی ای میکنه اما این درست نیست.هیچکدومش. این درست نیست!قسم میخورم لاو!"

سکوت

"از کی...شروع شد،صداها....یعنی."

"چند،امم،سال قبل؟ا-اونا چیزایی به من میگن...و روم،امم،اسم میذارن..."

"بیبی؟راجبش با جما حرف زدی؟شاید باید یه روانشناس ببینی؟"

"نه!نه لویی!نه لطفا!م-من دیوونه...نیستم."

"بیبی منظورم این نبود،عشقم!من میدونم که نیستی منم بعضی اوقات میشنوم که مغزم باهام حرف میزنه،این عادیه.مثله اینه که باخودت فکر میکنی. اما هیچوقت صداهایی نشنیدم که بهم مزخرفات اشتباه بگن که بهم آسیب برسونن،عزیزم!"

سکوت

"من هنوز عاشقتم بیبی.اما تو باید با جما راجب دیدن یه روانشناس حرف بزنی."

سکوت

"بیبی بوی؟قسم میخورم،تا آخر دستاتو میگیرم. شوخی نمیکنم عزیزم.قول میدم هیچوقت نمیرم و قول میدم این بهتر میشه و من عاشقتم و جما باید بدونه.همینطور قول میدم وقتی مدرسه تموم شد تو بامنی.ما یه خونه یا یه چیزی میگیریم و ما راجب تو،فقط تو و احساساتت و این صداهای احمقانه تا زمانی که تو حس کنی چقدر زیبا و محشری حرف میزنیم."

سکوت

سکوت

"...باشه."

"چی باشه بیبی بویم؟"

"من-من با ج-جما حرف میزنم....راجبه،امم،دیدین یه روانشناس."

"I love you,Harry.I love you so fucking much."

سکوت

سکوت

سکوت

سکوت

سکوت

"اون بوسه عالی بود،دقیقا مثله تو دوست پسر."

●●●

1 قسمت تا پایان😭

As always M💙

Full Of Flaws 》L.S 》persian translationWhere stories live. Discover now