Part 26

191 14 0
                                    


د.ا.ن سلنا:
برگشتم بالا و در زدم.
جاس: بیا.
رفتم تو.
جاستین نشست رو تخت.
لیوانو دادم بهش.
بعدم کنارش رو تخت نشستم.
سل: شاید واسه دفه اپل زیادی خوردی.
جاس شونه هاشو انداخت بالا و ابشو تموم کرد.
جاس: با اینکه مزه گوهی داشت ولی از مستیش خوشم میاد.
از حرفش خندم گرفت.
سل: چرا مستیشو دوس داری؟😂
جاس: چون میتونم کارایی رو که میخوام رو انجام بدم و خجالت نکشم.
بعد به لبام نگاه کرد.
سل: ینی چی؟
جاستین بهم نزدیک شد و لبای داغشو گذاشت رو لبام.
اولش اروم بود ولی بعدش یکم محکم بوسم کرد.
چشامو بستم و باهاش همراهی کردم.
دستامو بردم لای موهای جاستین.
جاس لبمو گاز گرفت و یه صدای عاح از دهنم اومد بیرون.
خوابیدیم رو تخت و به کارمون ادامه دادیم.
بعد چن دیقه که نفسمون بند اومد همو ول کردیم و نفس کشیدیم.
جاس: دوست دارم.
بعد اروم لبامو بوس کرد.
جاستین از جاش بلند شد و کمکم کرد تا بلندشم.
بعد با هم رفتیم پایین.
یه نفرو دیدم که داره تتو میزنه.
سل:‌ جاس بیا دنبالم.
رفتیم سمت مرده.
سل: میخوام تتو بزنم.
جاس: باشه
مدلای تتو یارو رو برداشتیم و نگاه کردیم.
جاس: سل این خوبع؟
یه نت بهم نشون داد
سل: ساده و باحال. همینو میخوام. رو مچ دستم.
خوابیدم و مرده برام تتو زد.
جاس: خب منم میخوام تتو کنم.
سل: تو مستی.
جاس: نه نیستم.
سل: خب این تاجه چطوره؟
جاس: خوبه.
سل: لطفا رو بالا سینش بزن.
مرده شرو کرد تتو رو زدن.
وقتی کارش تموم شد دستمو کشیدم رو تتو.
جاستین لرزید.
سل: باحالع‌
جاس حساب کرد و
رفتیم سمت مبل بغل لویی و بلا نشستیم.
چون جا نبود من روی پای جاستین نشستم.
لویی: اوه کجا بودید؟
سل: جاس یکم حالش بد شد.
لو: اها.
بلا: مشروب؟
سل: نه.
جاس: عاره.
با هم گفتیم.
سل: نه مرسی.
جاس: ولی....
سل: فک کنم تو دیگه نباید بخوری
جاس: باعش
لو: من میرم دنبال کایلی.
بلا: منم میام.
لویی و بلا رفتن.
اومدم از روی پای جاستین بلند شدم که محکم نگهم داشت.
جاس: خواهش میکنم نرو.
سل: هی من فقط میخوام بغلت بشینم😂
جاس: لطفا همینجا بمون.
سل: باشه.
به جاستین نکاه کردم و اون دوباره لباشو گذاشت رو لبام.
با اون جرقه.
با اون حس عالی.
منم با جاستین همراهی کردم.
بعد چن دیقه جاس لباشو از رو لبام برداشت و گذاشت رو گردنم و شرو کرد گردنمو بوس کردن.
من خیلی داغ کردم.
بعد اینکه کارش با گردنم تموم شد لبامو یه بوس محکم کرد و از روم بلند شد.
لعنتی من اصن نفهمیدم که ما رو مبل افتادیم.
با صدای خنده چن نفر برگشتیم بهشون نگاه کردیم.
کیتی و لیام و زین داشتن به ما میخندیدن.
جاستین صورتش بخاطر خجالت سرخ شد.
دست جاسو گرفتم و لباشو اروم بوس کردم تا از استرسش کم شه‌ .
بعدم یه نگا به بچه ها کردم تا خفه شن.
سل: شاید بهتر باشه بریم.
جاس: امشب خونه من میمونی؟
سل: چون حالت بدع باشه.
بلند شدیم و از پارتی زدیم بیرون.
تا خونه جاستین ساکت بودیم.
وقتی رسیدیم من با همون لباسا خوابیدم رو تخت.
بعد چن دیقه جاستینم اومد رو تخت و از پشت بغلم کرد.
خودمو به خواب بودن ولی بدنم داغ کرد.
جاستین پشت گوشمو یه بوس کرد و انگار خوابش برد.
همش صحنه بوسمون یادم میومد.
اون لبای نرمش.

-The EndWhere stories live. Discover now