Part 27

173 13 0
                                    


د.ا.ن تیلور:
تا رفتیم توی اتاق هری منو چسبوند به دیوار.
تی: هوششش چته؟
هری: خب ما اومدیم اینجا چیکار؟
تی: اون فقط یه بازیه. برو کنار.
هری: نگو که میخوای تقلب کنیم. نوچ نوچ
تی: برو گمشو کنار.
هلش دادم ولی از جاس تکون نخورد.
اتفاقا برعکس شد .
بهم نزدیک تر شد و لباشو گذاشت رو لبام.
درسته خودم چن وقت بود که همچین چیزی رو میخواستم ولی من نباید بهش اجازه میدادم ازم استفاده کنه.
هری لباشو از رو لبام بداشت.
هری: بگو که تو هم میخوایش.
تی: نمی...
دوباره لباشو گذاشت رو لبام.
ایندفه هلش ندادم عقب
خب از اینجا همه چیز شروع شد.
هری دوباره لباشو از رو لبام بداشت.
هری: دیدی میخوایش😏
تی: چه چیزی باعث شد فکر کنی که من میخوامش؟😒
هری: اینکه زور نزدی بندازیم عقب.
تی: این چه...
هری باز لباشو گذاشت رو لبام.
ولی ایندفه فرق داشت.
چشامو بستم و باهاش همراهی کردم.
من چم شده بود؟
هری: ‌دیدی میخوایش.
همونجوری که لباش رو لبام بود اینو گفت.
هری دستاشو انداخت دور پام و انداختم رو تخت.
درسته من دلم میخواست باهاش لب بگیرم ولی نه دیگه تا این حد پیش بریم.
هری دستشو برد سمت لباسم که هلش دادم عقب‌
تی: فک نکنم کار خوبی باشه.
هری: فقط میخوایم یه شب خوش باشی.
هری لباسشو در اورد.
لعنتی سخت بود به بدن پر از تتوش نگاه نکنی.
هری دستشو برد سمت زیپ شلوارش و اونو در اورد.
خب اون...اون...خیلی...بر امده شده بود.
ساری
هری: نگاهت داره میگه بدجور میخوایش😈
تی تو باکره نیستی. یه شب با کسی که دوسش داری چیزی ازت کم نمیکنه.
دستمو بردم سمت لباسم و درش اوردم.
هری مشغول دید زدن بدنم شد.
شلوارکمو در اوردم و سرمو نزدیک هری کردم.
هری به لبام نگاه کرد و پوزخند زد.
هری: من هیچوقت دروغ نمیگم😏
لبامو گذاشتم رو لباش تا خفه شه.
هری لباشو از رو لبام برداشت و خوابوندم رو تخت.
بعدش شرو کرد گردنمو بوس کردن.
یه گاز از گردنم گرفت که فک کنم جاش بمونه.
منم لبمو گذاشتم رو گردنشو همون علامتو رو گردن خودشم گذاشتم.
هری دستشو برد سمت شورتم که هلش دادم عقب.
از رو تخت بلند شدم و لباسامو سریع پوشیدم.
هری اولش تو شوک بود ولی وقتی فهمید چی شده برگشت سمتم.
هری: نمیخوای کاری که شروش کردیم تموم کنیم؟
تی: نه. فک کنم واسه امروز بس باشه.
از اتاق زدم بیرون و رفتم سمت در.
از اونجا یه تاکسی گرفتم و ادرس خونه رو بهش دادم.
گوشیمو در اوردم و به سل اس دادم که میاد یا نه.
وقتی رسیدم خونه رفتم توی تختم و پتو رو کشیدم روی بدنم.
به سقف اتاقم نگا کردم.
من عاشقش شده بودم؟
خب عاره.

-The EndTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon