Part 25

159 12 0
                                    


د.ا.ن سلنا:
بعد اینکه هری و تی رفتن ما چن دست دیگه بازی کردم.
هین بازی من یکم فحش شنیدم که جاستین داشت زیر لبش میگفت.
اون برای اولین بار مست کرد و الان نباید حالش زیاد خوب باشه.
وسط بازی بودیم که یه دختر قد بلنده اومد سمتمون.
جیجی: زین هانی٬ میشه یه دیقه بیای؟
زین: یس بیب. بای گایز
زین بلند شد و رفت.
سل: این کی بود؟
لویی: جیجی حدید
یع دختر دیگه هم اومد سمتمون.
و نشست رو زمین بغل چارلی.
لویی: بلا چطوری؟
بلا: خوب: تازع وارد داریم؟
کیتی: اوهوم. اسمش سلناس.
بلا: منم بلا م. خواهر جیجی.
با هم دست دادیم.
جاس: سل نیشه لطفا بریم یکم برقصیم.
جاستین اروم دم گوشم گفت.
نفساش داغ بود و منم داغ کرد.
سل: البته‌
منم مث خودش اروم گفتم
سل: ما بریم یکم برقصیم. فعلا.
من و جاستین بلند شدیم و رفتیم تا برقصیم.
با جاستین دیونه بازی در میاوردیم و میخندیدیم.
من زیر نگاهای جاستین راحت نبودم و نگاهشو دوس داشتم.
جاستین وسط رقص حالت تهوع گرفت.
رفتیم سمت دستشویی طبقه بالا و جاستین بالا اورد.
اون خیلی مشروب خورد.
البته ما بهش خوروندیم😅
جاستین دهنشو شست و اومدیم از دستشویی بیرون.
سل: خوبی؟
جاس: بهترم. میشه بریم یه جا من دراز بکشم.
سل: عارع
رفتیم سمت امرین اتاق خالی.
جاستین دراز کشید رو تخت.
سل: میرم برات اب بیارم.
جاس: باشه.
رفتم پایین و یه لیوان اب برای جاستین برداشتم

-The EndTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang