Part 8

211 19 1
                                    


د.ا.ن تیلور:
از سل این حرفا بعید نبود ولی اینقد واضحم توقع نداشتم.
بهتر تنهایی و عشقه
نیم ساعت تا کلاس بعدی مونده بود پس وقت داشتم اهنگ گوش بدم.
هنذفری رو زدم و چشامو بستم تا ارامش بگیرم.
پلی لیست که تموم شد چشامو وا کردم که با دیدن صحنه ی روبه رویم یه هین بلند گفتم.
این پسره جلو من چیکار میکرد.
اصن کی هست؟
بیشعور احمق شرو کرد بهم خندیدن.
تی: توی کی عی؟
پسرع: واو چه زود یادت رفت. هری دوست لیام.
تی: اهااا😃
همون چش قشنگه بود دیه اسکول😐
تی: نمیدوسنتی نباید تنهایی کسی رو نباید رید بهش؟:/
هری: من نریدم به تنهاییتون فقط اومدم اینجا اهنگ گوش کنم. فک کن من اینجا نیستم.
بعدم هنذفریشو زد و از پنجره به بیرون نگاه کرد.
تی:پوفففف.
اهنگمو پلی کردم و چشامو بستم و باریتم شرو کردم به حرکت ریز.
این پلی لیستم تموم شد و چشامو باز کردم که دیدم هری زول زده بهم.
تی: ادم ندیدی؟😐
هری:ها؟هوم؟....خب...من..
تی: باشه هیز من باید برم سر کلاسم.
هز: امیدوارم نخوای بپیچونی.
اروم خندید. زهر مار😐
تی: من هیچوقت نپیچوندم.
هز: میدونم
تی: بای.
و سری رفتم.
اصن از این پسره خوشم نمیاد اه اه.
کلا با دوست جدید مشکل دارم.
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که یهو یکی استینمو کشید.
برگشتم که دیدم بعله مرتیکه هیز و فضول و کنس.
هز: مثه اینکه کلاست با من یکی عه😏
پوفففففف😒
چش غره رفتم و رفتیم سمت کلاس.
دقیقا کونشو گذاشت رو صندلی بغل من(:|)
تی: کلاس تموم شد منو صدا کن.
بعد سرمو گذاشتم رو میز و سریع خوابم برد.....
با صدای هری از خواب بیدار شدم.
هز: پاشو کلاس تموم شد.
تی: مرسی.
چشامو مالیدم و کیفمو برداشتم و رفتم تا روی یه نیکمت بخوابم.

-The EndDonde viven las historias. Descúbrelo ahora